Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 222 (41 milliseconds)
English
Persian
recuperation
رفع خسارت کردن
Search result with all words
claim
طلب ادعای خسارت کردن
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
claiming
طلب ادعای خسارت کردن
claims
طلب ادعای خسارت کردن
blemish
خسارت وارد کردن
sue
ادعای خسارت کردن
sued
ادعای خسارت کردن
sues
ادعای خسارت کردن
suing
ادعای خسارت کردن
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
inflict casualty
خسارت وارد کردن
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
recvperate
جبران خسارت کردن
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
to redress danger
جبران خسارت کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
Other Matches
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
harms
خسارت
reprise
خسارت
smart money
خسارت
recompensed
خسارت
harmed
خسارت
harm
خسارت
recompenses
خسارت
casualties
خسارت
injury
خسارت
recompense
خسارت
casualty
خسارت
average
خسارت
scathe
خسارت
harming
خسارت
averaged
خسارت
damage
خسارت
lesion
خسارت
loss
خسارت
lesions
خسارت
detriment
خسارت
depredations
خسارت
recompensing
خسارت
averages
خسارت
averaging
خسارت
depredation
خسارت
wrecking
خسارت وارداوردن
wrecks
خسارت وارداوردن
damnify
خسارت زدن
toll
تحمل خسارت
willful misconduct
خسارت عمدی
damage
خسارت غرامت
solatium
جبران خسارت
delayed payment penalty
خسارت تاخیرتادیه
special damage
خسارت مخصوص
wreck
خسارت وارداوردن
claim of compensation
ادعای خسارت
to recover damages
خسارت گرفتن
do damage
خسارت زدن
blemished
خسارت واردکردن
tolling
تحمل خسارت
loss
خسارت گمراهی
lesion
جراحت خسارت
compensations
جبران خسارت
blemishing
خسارت واردکردن
compensation
جبران خسارت
averages
خسارت بحری
actual damage
خسارت واقعی
injury
اسیب خسارت
blemishes
خسارت واردکردن
damaged
خسارت دیده
swooper
موجد خسارت
tolls
تحمل خسارت
water damage
خسارت اب دیدگی
indemnification
تضمین خسارت
lesions
جراحت خسارت
averaging
خسارت بحری
average adjustment
تصفیه خسارت
g/a
خسارت عمومی
g/a
خسارت کلی
proceeding for damage
دعوی خسارت
fractional damage
خسارت جزئی
recuperation
رفع خسارت
assumpsit
ادعای خسارت
certificate of damage
گواهی خسارت
recuperation
جبران خسارت
costs
خسارت دادرسی
total loss
خسارت کلی
redresses
جبران خسارت
redressed
جبران خسارت
redress
جبران خسارت
particular average
خسارت جزئی
backwardation
خسارت دیرکرد
particular average
خسارت خاص
partial loss
خسارت جزیی
award of damages
جبران خسارت
effective damage
خسارت موثر
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
moral damage
خسارت معنوی
average
خسارت بحری
recompenses
رفع خسارت
consequential damages
خسارت تبعی
averaged
خسارت بحری
recompensed
رفع خسارت
recompense
رفع خسارت
liquidated damages
خسارت نقدی
recompensing
رفع خسارت
civil injury
خسارت مدنی
general damage
خسارت کلی
material damage
خسارت مادی
sea water damage
خسارت اب دریا
general damage
خسارت عمومی
constructive total loss
خسارت کلی
averaged
متوسط خسارت در بیمه
remedying
وسائل جبران خسارت
remedies
وسائل جبران خسارت
fair damages
[Law]
جبران خسارت عادلانه
remedy
وسائل جبران خسارت
endamage
خسارت وارد اوردن
remedied
وسائل جبران خسارت
indemnities
تاوان تضمین خسارت
recuperation
بهبود جبران خسارت
averaging
متوسط خسارت در بیمه
injured party
طرف خسارت دیده
injured parties
طرف خسارت دیده
average
متوسط خسارت در بیمه
hurt
خسارت رساندن اسیب
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
free of all average
معاف از هرگونه خسارت
hurting
خسارت رساندن اسیب
indemnity
تاوان تضمین خسارت
demurrage
خسارت بیکار ماندگی
hurts
خسارت رساندن اسیب
averages
متوسط خسارت در بیمه
loss assessment
ارزیابی میزان خسارت
compensate some one losses
خسارت کسی را دادن
sounding in damages
دعوی خسارت مستدل
with pwrticular average
مشمول خسارت خاص
average particular
خسارت وارده بر کشتی
scathe
سبب خسارت شدن
sue for dawages
عرضحال خسارت دادن
damaged shipments
محموله خسارت دیده
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
damage threat
احتمال تولید خسارت
to bear a loss
خسارت دیدن یاکشیدن
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
adjuster
کارشناس در خسارت بیمه
average clause
بند یا ماده خسارت
light damage
خسارت جزئی یا سبک
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
damage radius
شعاع منطقه خسارت
constructive total loss
تخمین خسارت کل وارده
late payment damages
خسارت تاخیر تادیه
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
average bond
ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
to mortgage one's future
خسارت زدن به آینده خود
average adjuster
کارشناس تعیین خسارت بیمه
unscathed
خسارت ندیده زخمی نشده
average stater
کارشناس تعیین خسارت بیمه
fpa
معاف از جبران خسارت خاص
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
detrimental
خسارت اور درد ناک
demurrage
خسارت تاخیر تخلیه کشتی
fractional damage
خسارت وارده به قسمتی از وسیله
constructive total loss
صدمه کلی خسارت بنیانی
damage
خسارت
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
ejectment
حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
general average statement
صورت یا اعلامیه خسارت کلی
accident damage to property
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
damage threat
منطقه احتمال تولید خسارت
to damage somebody's good reputation
به شهرت کسی خسارت زدن
wpa
average particular with مشمول خسارت خاص
bomb damage assessment
تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
zction for dammages
اقدام برای دریافت خسارت وارده
write off
<idiom>
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
prejudices
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
damage
ضرر زدن خسارت دیدن اسیب
protection and indemnity club
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
damage assessment
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
structural damage
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
sustain a loss
زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
at the owner's risk
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
demurrage
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
p&l club
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
trespass
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
reclamation
تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
at owner's risk
معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
back wardation
خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
vindictive damages
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
captain a protest
افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
average clause
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
damage feasant
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
conservation
[darn]
مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
damaging
زیان اور و مضر خسارت اور
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
total loss
نابود شدن یا مسلوب المنفعه شدن کلی مال بیمه شده خسارت کلی
damage
خسارت زدن زیان زدن
pecuniary liability
ضمانت ضمانت جبران خسارت
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com