English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (11 milliseconds)
English Persian
atomistic competition رقابت ذرهای
Other Matches
competitory رقابت کننده- رقابت امیز
atomic ذرهای
atomical ذرهای
micro ذرهای
monatomic یک ذرهای
trimolecular سه ذرهای
micros ذرهای
bimolecular دو ذرهای
ace ذرهای مانده
corpuscular radiation تشعشع ذرهای
intramolecular درون ذرهای
aces ذرهای مانده
within an ace of ذرهای مانده به
corpuscular ray پرتو ذرهای
bit density تراکم ذرهای
bit pattern الگوی ذرهای
atomistic society جامعه ذرهای
bit rate سرعت ذرهای
bit string رشته ذرهای
molecular ملکولی ذرهای
baudot code رمز پنج ذرهای
thereis not a p of truth init ذرهای راستی دران نیست
not a scrap is left ذرهای باقی نمانده است
dont care a rap ذرهای باک نداشته باشید
octad جسم بسیط یا ذرهای که قوه ترکیبی ان برابر است با8واحد
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
contention رقابت
rivalship رقابت
emulation رقابت
contentions رقابت
competition رقابت
rivalries رقابت
competitions رقابت
racing رقابت
plays رقابت
contest رقابت
contests رقابت ها
playing رقابت
competitions رقابت ها
play رقابت
competition رقابت
rivalry رقابت
played رقابت
natural competition رقابت طبیعی
contestation رقابت مرافعه
destructive competition رقابت مخرب
cut throat competition رقابت ادمکشانه
cut throat competition رقابت بیرحمانه
corrival رقابت کردن
vie رقابت کردن
competition rules قوانین رقابت
competetive رقابت امیز
pure competition رقابت کامل
fair competition رقابت عادلانه
perfecting bail competition رقابت کامل
pure competition رقابت خالص
pure competition رقابت محض
retinal rivalry رقابت شبکیهای
sibling rivalry رقابت هم شیرها
theoretical competition رقابت نظری
theoretical competition رقابت فرضی
unfair competition رقابت ناعادلانه
pandering contest رقابت در خودشیرینی
perfect competition رقابت کامل
partial competition رقابت جزئی
fair competition رقابت منصفانه
free competition رقابت ازاد
imperfect competition رقابت ناقص
conditions of (the) competition شرایط رقابت
competitive conditions شرایط رقابت
monopolistic competition رقابت انحصاری
competition conditions شرایط رقابت
workable competition رقابت عملی
contests رقابت دعوا
dumping رقابت مکارانه
rival رقابت کردن
vies رقابت کردن
vied رقابت کردن
contesting رقابت دعوا
contested رقابت دعوا
contest رقابت دعوا
competed رقابت کردن
emulating رقابت کردن با
emulates رقابت کردن با
emulated رقابت کردن با
emulate رقابت کردن با
compete رقابت کردن
competes رقابت کردن
rivaled رقابت کردن
rivaling رقابت کردن
competence روح رقابت
competitively از روی رقابت
keenest قابل رقابت
vying رقابت کننده
keen قابل رقابت
antagonistically ازروی رقابت
autocompetition رقابت با خود
competitiveness رقابت امیز
dice رقابت فشرده
dicing رقابت فشرده
rivalled رقابت کردن
rivalling رقابت کردن
rivals رقابت کردن
dices رقابت فشرده
diced رقابت فشرده
competitive رقابت امیز
up for grabs <idiom> آماده رقابت شدن
theory of monoplistic competition نظریه رقابت انحصاری
sturt ازار دادن رقابت
hardball رقابت شدید و بیرحمانه
destructive competition رقابت زیان اور
competitive قابل رقابت رقابتی
competitiveness قابل رقابت رقابتی
competitive goods کالاهای مورد رقابت
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
nonprice competition رقابت غیر قیمتی
competitive factors عوامل محرک رقابت
run scared <idiom> تلاش برای رقابت سیاسی
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
give someone a good run for her money <idiom> رقابت شدید به وجود آوردن
competition oriented pricing قیمت گذاری رقابت امیز
contends مخالفت کرده با رقابت کردن
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
free enterprise رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
pits به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
open market بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
challenge رقابت کردن سرپیچی کردن
competes رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenged رقابت کردن سرپیچی کردن
compete رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed رقابت کردن با هم چشمی کردن
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
challenges رقابت کردن سرپیچی کردن
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head رقابت شانه به شانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com