Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English
Persian
unfair competition
رقابت ناعادلانه
Other Matches
unfairly
ناعادلانه
unfair
ناعادلانه
carking
ناعادلانه
unjust price
قیمت ناعادلانه
unfair distribution
توزیع ناعادلانه
competitory
رقابت کننده- رقابت امیز
rivalries
رقابت
racing
رقابت
rivalry
رقابت
contests
رقابت ها
competitions
رقابت ها
contest
رقابت
competition
رقابت
emulation
رقابت
rivalship
رقابت
contention
رقابت
contentions
رقابت
competition
رقابت
plays
رقابت
playing
رقابت
played
رقابت
competitions
رقابت
play
رقابت
fair competition
رقابت عادلانه
destructive competition
رقابت مخرب
cut throat competition
رقابت ادمکشانه
cut throat competition
رقابت بیرحمانه
free competition
رقابت ازاد
contestation
رقابت مرافعه
competition rules
قوانین رقابت
fair competition
رقابت منصفانه
competetive
رقابت امیز
autocompetition
رقابت با خود
atomistic competition
رقابت ذرهای
antagonistically
ازروی رقابت
vying
رقابت کننده
competitiveness
رقابت امیز
imperfect competition
رقابت ناقص
sibling rivalry
رقابت هم شیرها
theoretical competition
رقابت نظری
theoretical competition
رقابت فرضی
workable competition
رقابت عملی
pandering contest
رقابت در خودشیرینی
competition conditions
شرایط رقابت
competitive conditions
شرایط رقابت
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
retinal rivalry
رقابت شبکیهای
pure competition
رقابت کامل
pure competition
رقابت محض
monopolistic competition
رقابت انحصاری
natural competition
رقابت طبیعی
partial competition
رقابت جزئی
perfect competition
رقابت کامل
perfecting bail competition
رقابت کامل
pure competition
رقابت خالص
competitive
رقابت امیز
dices
رقابت فشرده
contested
رقابت دعوا
contest
رقابت دعوا
competitively
از روی رقابت
emulating
رقابت کردن با
emulates
رقابت کردن با
emulated
رقابت کردن با
competed
رقابت کردن
competence
روح رقابت
dice
رقابت فشرده
competes
رقابت کردن
diced
رقابت فشرده
dicing
رقابت فشرده
dumping
رقابت مکارانه
compete
رقابت کردن
contesting
رقابت دعوا
emulate
رقابت کردن با
rivaling
رقابت کردن
rivalled
رقابت کردن
rivalling
رقابت کردن
rivals
رقابت کردن
keenest
قابل رقابت
keen
قابل رقابت
corrival
رقابت کردن
contests
رقابت دعوا
rivaled
رقابت کردن
rival
رقابت کردن
vie
رقابت کردن
vied
رقابت کردن
vies
رقابت کردن
competitive factors
عوامل محرک رقابت
theory of monoplistic competition
نظریه رقابت انحصاری
hardball
رقابت شدید و بیرحمانه
competitive
قابل رقابت رقابتی
up for grabs
<idiom>
آماده رقابت شدن
destructive competition
رقابت زیان اور
sturt
ازار دادن رقابت
competitiveness
قابل رقابت رقابتی
nonprice competition
رقابت غیر قیمتی
evils of imperfect competition
مضار رقابت ناقص
competitive goods
کالاهای مورد رقابت
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
run scared
<idiom>
تلاش برای رقابت سیاسی
contends
مخالفت کرده با رقابت کردن
contended
مخالفت کرده با رقابت کردن
competition oriented pricing
قیمت گذاری رقابت امیز
european community competition rules
مقررات رقابت در جامعه اروپا
contend
مخالفت کرده با رقابت کردن
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
free enterprise
رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
pits
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
open market
بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
challenges
رقابت کردن سرپیچی کردن
antagonistic
خصومت امیز رقابت امیز
challenged
رقابت کردن سرپیچی کردن
competes
رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed
رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenge
رقابت کردن سرپیچی کردن
compete
رقابت کردن با هم چشمی کردن
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head
رقابت شانه به شانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com