Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
English
Persian
sibling rivalry
رقابت هم شیرها
Other Matches
friction for fittings and valves
اصطکاک در شیرها و بستها
competitory
رقابت کننده- رقابت امیز
variable discharge turbine
توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
rivalry
رقابت
contention
رقابت
rivalries
رقابت
racing
رقابت
contests
رقابت ها
competitions
رقابت ها
contest
رقابت
contentions
رقابت
rivalship
رقابت
emulation
رقابت
competition
رقابت
play
رقابت
plays
رقابت
competition
رقابت
played
رقابت
competitions
رقابت
playing
رقابت
cut throat competition
رقابت ادمکشانه
destructive competition
رقابت مخرب
fair competition
رقابت عادلانه
competitive
رقابت امیز
free competition
رقابت ازاد
corrival
رقابت کردن
contestation
رقابت مرافعه
competition rules
قوانین رقابت
competetive
رقابت امیز
autocompetition
رقابت با خود
atomistic competition
رقابت ذرهای
competitiveness
رقابت امیز
antagonistically
ازروی رقابت
vying
رقابت کننده
fair competition
رقابت منصفانه
imperfect competition
رقابت ناقص
retinal rivalry
رقابت شبکیهای
theoretical competition
رقابت نظری
theoretical competition
رقابت فرضی
unfair competition
رقابت ناعادلانه
workable competition
رقابت عملی
competition conditions
شرایط رقابت
competitive conditions
شرایط رقابت
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
pure competition
رقابت کامل
pure competition
رقابت محض
monopolistic competition
رقابت انحصاری
natural competition
رقابت طبیعی
pandering contest
رقابت در خودشیرینی
partial competition
رقابت جزئی
perfect competition
رقابت کامل
perfecting bail competition
رقابت کامل
pure competition
رقابت خالص
keen
قابل رقابت
competed
رقابت کردن
competes
رقابت کردن
emulate
رقابت کردن با
emulated
رقابت کردن با
emulates
رقابت کردن با
emulating
رقابت کردن با
compete
رقابت کردن
dices
رقابت فشرده
keenest
قابل رقابت
competitively
از روی رقابت
competence
روح رقابت
dice
رقابت فشرده
diced
رقابت فشرده
dicing
رقابت فشرده
dumping
رقابت مکارانه
contest
رقابت دعوا
contests
رقابت دعوا
rival
رقابت کردن
rivals
رقابت کردن
rivaled
رقابت کردن
rivaling
رقابت کردن
vies
رقابت کردن
rivalled
رقابت کردن
rivalling
رقابت کردن
vied
رقابت کردن
contested
رقابت دعوا
cut throat competition
رقابت بیرحمانه
vie
رقابت کردن
contesting
رقابت دعوا
sturt
ازار دادن رقابت
up for grabs
<idiom>
آماده رقابت شدن
evils of imperfect competition
مضار رقابت ناقص
hardball
رقابت شدید و بیرحمانه
competitive
قابل رقابت رقابتی
theory of monoplistic competition
نظریه رقابت انحصاری
competitive factors
عوامل محرک رقابت
destructive competition
رقابت زیان اور
competitive goods
کالاهای مورد رقابت
competitiveness
قابل رقابت رقابتی
nonprice competition
رقابت غیر قیمتی
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
run scared
<idiom>
تلاش برای رقابت سیاسی
contend
مخالفت کرده با رقابت کردن
european community competition rules
مقررات رقابت در جامعه اروپا
contended
مخالفت کرده با رقابت کردن
contends
مخالفت کرده با رقابت کردن
competition oriented pricing
قیمت گذاری رقابت امیز
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
pit
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
free enterprise
رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
pits
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
open market
بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
challenged
رقابت کردن سرپیچی کردن
antagonistic
خصومت امیز رقابت امیز
challenge
رقابت کردن سرپیچی کردن
competes
رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed
رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete
رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenges
رقابت کردن سرپیچی کردن
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head
رقابت شانه به شانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com