English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
competitory رقابت کننده- رقابت امیز
Other Matches
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
competetive رقابت امیز
competitiveness رقابت امیز
competitive رقابت امیز
competition oriented pricing قیمت گذاری رقابت امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
vying رقابت کننده
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
plays رقابت
playing رقابت
played رقابت
play رقابت
contention رقابت
rivalries رقابت
contentions رقابت
rivalry رقابت
emulation رقابت
racing رقابت
contests رقابت ها
competitions رقابت ها
contest رقابت
competition رقابت
competition رقابت
competitions رقابت
rivalship رقابت
atomistic competition رقابت ذرهای
dicing رقابت فشرده
rivals رقابت کردن
dice رقابت فشرده
competence روح رقابت
pure competition رقابت خالص
pandering contest رقابت در خودشیرینی
dices رقابت فشرده
competition rules قوانین رقابت
retinal rivalry رقابت شبکیهای
diced رقابت فشرده
rivalling رقابت کردن
contestation رقابت مرافعه
autocompetition رقابت با خود
rivalled رقابت کردن
pure competition رقابت محض
competitively از روی رقابت
keenest قابل رقابت
cut throat competition رقابت ادمکشانه
cut throat competition رقابت بیرحمانه
conditions of (the) competition شرایط رقابت
competitive conditions شرایط رقابت
competition conditions شرایط رقابت
perfect competition رقابت کامل
perfecting bail competition رقابت کامل
pure competition رقابت کامل
contesting رقابت دعوا
corrival رقابت کردن
theoretical competition رقابت نظری
unfair competition رقابت ناعادلانه
partial competition رقابت جزئی
workable competition رقابت عملی
monopolistic competition رقابت انحصاری
free competition رقابت ازاد
vie رقابت کردن
antagonistically ازروی رقابت
imperfect competition رقابت ناقص
competes رقابت کردن
dumping رقابت مکارانه
fair competition رقابت عادلانه
compete رقابت کردن
fair competition رقابت منصفانه
vies رقابت کردن
competed رقابت کردن
vied رقابت کردن
destructive competition رقابت مخرب
sibling rivalry رقابت هم شیرها
emulate رقابت کردن با
contests رقابت دعوا
contested رقابت دعوا
contest رقابت دعوا
theoretical competition رقابت فرضی
rival رقابت کردن
rivaling رقابت کردن
emulating رقابت کردن با
emulates رقابت کردن با
keen قابل رقابت
rivaled رقابت کردن
emulated رقابت کردن با
natural competition رقابت طبیعی
up for grabs <idiom> آماده رقابت شدن
competitiveness قابل رقابت رقابتی
hardball رقابت شدید و بیرحمانه
theory of monoplistic competition نظریه رقابت انحصاری
competitive قابل رقابت رقابتی
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
competitive factors عوامل محرک رقابت
nonprice competition رقابت غیر قیمتی
competitive goods کالاهای مورد رقابت
sturt ازار دادن رقابت
destructive competition رقابت زیان اور
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
contends مخالفت کرده با رقابت کردن
give someone a good run for her money <idiom> رقابت شدید به وجود آوردن
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
run scared <idiom> تلاش برای رقابت سیاسی
free enterprise رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
pit به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
open market بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
competes رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenges رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged رقابت کردن سرپیچی کردن
challenge رقابت کردن سرپیچی کردن
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head رقابت شانه به شانه
importunate عاجز کننده سماجت امیز
suggestive دلالت کننده وسوسه امیز
corroborative تایید کننده- موید- تقویت امیز
scandalmongers پخش کننده شایعات افتضاح امیز
scandalmonger پخش کننده شایعات افتضاح امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
synalepha هم امیز
synaloepha هم امیز
murmurous غر غر امیز
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
humorous شوخی امیز
felonious جنایت امیز
felonious خیانت امیز
false hearted خیانت امیز
wailful تاثر امیز
extatic نشاط امیز
contrarious مخالفت امیز
collusive دسیسه امیز
praiseful ستایش امیز
criminative تهمت امیز
mysterious اسرار امیز
expediential مصلحت امیز
prankful شوخی امیز
extenuatory تخفیف امیز
excusatory پوزش امیز
exonerative تبرئه امیز
expiatory شفاعت امیز
corruptive فساد امیز
preachy موعظه امیز
expostulatory عتاب امیز
execratory لعنت امیز
minatory تهدید امیز
magic سحر امیز
insulting توهین امیز
perilous مخاطره امیز
superlative مبالغه امیز
superlatives مبالغه امیز
ironical طعنه امیز
biting طعنه امیز
inveterate کینه امیز
conspiratorial توط ئه امیز
plaintive ناله امیز
sycophantic تملق امیز
farcical مسخره امیز
deceitful فریب امیز
polemical مجادله امیز
defamatory افترا امیز
defamatory توهین امیز
aspersive توهین امیز
disgracing توهین امیز
humiliating تحقیر امیز
humiliating توهین امیز
humiliatingly تحقیر امیز
humiliatingly توهین امیز
fallacious سفسطه امیز
fallacious مغالطه امیز
disastrous مصیبت امیز
elusory طفره امیز
imperious تحکم امیز
slier شیطنت امیز
domineeringly بطورتحکم امیز
disdianful اهانت امیز
objurgatory سرزنش امیز
dogmas عقایدتعصب امیز
repoachful سرزنش امیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com