Dictiornary-Farsi | رقص سنگین اسپانیولی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
saraband	رقص سنگین اسپانیولی


Other Matches

spaniard	اسپانیولی
hispanic	اسپانیولی
Spanish	اسپانیولی
pistole	لیره اسپانیولی
matador	گاوباز اسپانیولی
matadors	گاوباز اسپانیولی
tangoed	رقص چهارضربی اسپانیولی
tangoing	رقص چهارضربی اسپانیولی
tangos	رقص چهارضربی اسپانیولی
malaguena	نوعی رقص اسپانیولی
tango	رقص چهارضربی اسپانیولی
fandangos	یکجور رقص اسپانیولی
piastre or ter	سکه سیمین اسپانیولی
fandango	یکجور رقص اسپانیولی
flota	دسته کشتیهای اسپانیولی
pelota	بازی تنیس اسپانیولی
jennet	اسب اسپانیولی کوچک
cha cha	نوعی رقص تند اسپانیولی
sombrero	کلاه لبه پهن اسپانیولی
sherris	شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
They were talking in Spanish .	بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
sherry	شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
sherries	شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی
morisco	عرب اسپانیولی ارایش عربی
sombreros	کلاه لبه پهن اسپانیولی
peseta	سکه اسپانیولی با ارزش تقریبی 01پنس
omber	نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
tents	اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
tent	اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
ombre	نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
mestiza	کسیکه زاده اسپانیولی و هندی وامریکایی باشد
mozarrab	عیسوی اسپانیولی که تابع پادشاهان عرب بود
galleon	کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
galleons	کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hulky	سنگین
heavy	دل سنگین
largo a	سنگین
lumberingly	سنگین
navol	اب سنگین
lumpish	سنگین
waterlogged	سنگین
logy	سنگین
mim	سنگین
loggy	سنگین
high proof	سنگین
extensive	سنگین
heftier	سنگین
heftiest	سنگین
hefty	سنگین
weightiest	سنگین
cumbersome	سنگین
lumpier	سنگین
lumpiest	سنگین
lumpy	سنگین
stodgy	سنگین
saturnine	سنگین
staid	سنگین
heft	سنگین
heavy water	اب سنگین
ponderous	سنگین
heavy footed	دل سنگین
hard water	اب سنگین
cloggy	سنگین
carking	سنگین
weighted	سنگین
unwieldy	سنگین
burdensome	سنگین
onerous	سنگین
massively	سنگین
laden	سنگین پر
weight ton	تن سنگین
weightier	سنگین
weighty	سنگین
pressure	سنگین
pressured	سنگین
pressures	سنگین
massive	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
pressuring	سنگین
heavier	سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
heavier	دل سنگین
exacting	سنگین
heavies	سنگین
heavy	سنگین
heavies	دل سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
heavy petroleum	نفتخام سنگین
to weigh heavy	سنگین بودن
sadiron	اتوی سنگین
heavyweight	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
behave prettily	سنگین باش
heavy particle	ذره سنگین
baryon	ذره سنگین
heavyweights	سنگین وزن
clumped	ضربه سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalancing	سنگین تر بودن از
clog	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
weight	سنگین کردن
heavy traffic	ترافیک سنگین
clump	ضربه سنگین
clumping	ضربه سنگین
clumps	ضربه سنگین
naphtha	بنزین سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
colored crystal	بلور سنگین
light heavy	نیم سنگین
heavyish	سنبته سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavy weight	سنگین وزن
preponderate	سنگین تر بودن
profound sleep	خواب سنگین
heavy soil	خاک سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy oil	روغن سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
high interest	بهره سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
loggy	سنگین در فکروحرکت
incumber	سنگین کردن
overpoise	سنگین تر بودن از
overburdensome	زیاد سنگین
high proof spirit	عرق سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
high polymer	بسپار سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
grand opera	اپرای سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
emcumber	سنگین کردن
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
titan crane	جرثقیل سنگین
to pound a long	سنگین رفتن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
gravity abutment	گرانپایه سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy hended	سنگین دست
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy arm	سلاح سنگین
centrosphere	سنگین کره
overbalance	سنگین تر بودن از
loads	سنگین کردن
fuller	سنگین کننده
soberly	سنگین موقر
encumbering	سنگین کردن
burdens	سنگین بارکردن
laden	سنگین بار
graves	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
slamming	ضربت سنگین
burden	سنگین بارکردن
heavy-handed	سنگین دست
heavy handed	سنگین دست
gravitate	سنگین کردن
sober	سنگین موقر
dull	کند سنگین
dulled	کند سنگین
load	سنگین کردن
encumber	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
encumbers	سنگین کردن
slam	ضربت سنگین
slammed	ضربت سنگین
slams	ضربت سنگین
dulls	کند سنگین
dulling	کند سنگین
dullest	کند سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
duller	کند سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
gravitated	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
gravely	بطور سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
demure	جدی سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
millstones	بار سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
gravitating	سنگین کردن
ham fisted	سنگین دست
millstone	بار سنگین
heavy metal	فلز سنگین