Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
English
Persian
least significant digit
رقم با کمترین ارزش
Search result with all words
LSD
Digit Significant Least رقم با کمترین ارزش
normalization
را در محل با کمترین ارزش می افزاید
mode
عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری
modes
عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری
lsc
کاراکتر با کمترین ارزش
noisy mode
سیستم محاسبات اعداد اعشاری که عددی غیر از صفر به محل کمترین ارزش در حین نرمالسازی عدد اعشاری افزوده میشود
Other Matches
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value
بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
currency devaluation
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
low tide
کمترین حد
minimum
کمترین
least
کمترین
the least amount
کمترین
price cut to the bone
کمترین قیمت
bottom price
کمترین قیمت
minimum price
کمترین قیمت
rock-bottom price
کمترین قیمت
ground state
کمترین نیرو
minims
ذره کمترین
to the very least
تا کمترین
[دست کم ]
minim
ذره کمترین
neap tide
کمترین جذر و مد
the least amount
کمترین کار
neap season
فصل کمترین جزر و مد
huffman tree
درختی با کمترین مقادیر
least squares method
روش کمترین مجذورات
minimal audible sound
کمترین صوت شنودپذیر
minimal changes method
روش کمترین تغییرات
it shall not be scathed
) کمترین اسیبی به ان نخواهدرسید
jnd
کمترین تفاوت محسوس
last but not least
اخرین ولی نه کمترین
method of least squares
روش کمترین مجذورات
just noticeable difference
کمترین تفاوت محسوس
My salary is too small for me .
کمترین توجهی نکرد
Without the least regard .
بدون کمترین ملاحظه یی
hurdle rate of return
کمترین نرخ بازده
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
upset price
کمترین بهای مقطوع درهراج
minimal brain damage
کمترین اسیب مغزی موثر
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
ranges
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
I dont have an earthly chance.
کمترین شانس راروی زمین ندارم
ranged
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
range
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
rock bottom
کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
span
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spans
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
rock-bottom
کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
spanning
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machined
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machines
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
compacting
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
compact
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
major cycle
کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
compacts
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
crest clearing graph
نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
elegant programming
نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است
clearance volume
کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
LSD
رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
logic seeking
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
venturi
کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
least significant bit
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
auctioneering device
وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
reserve factor
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machines
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machined
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
fustian
بی ارزش
good for nothing
بی ارزش
market value
ارزش
values
ارزش
naught
بی ارزش
regardant
با ارزش
value
ارزش
low level
کم ارزش
picayune
بی ارزش
picayubnish
بی ارزش
worthless
بی ارزش
junky
بی ارزش
no par
بی ارزش
low grade
کم ارزش
brummagem
بی ارزش
brummagem
کم ارزش
valuing
ارزش
big ticket
با ارزش
valueless
بی ارزش
punk
بی ارزش
worth
با ارزش
trivalence
سه ارزش
trivalency
سه ارزش
worth
ارزش
unvalued
بی ارزش
treasure
با ارزش
avail
ارزش
price
ارزش
prices
ارزش
punks
بی ارزش
worm eaten
بی ارزش
small change
کم ارزش
rubbish
بی ارزش
rewarding
پر ارزش
raffish
بی ارزش
shotten
بی ارزش
worthiness
ارزش
cost
ارزش
sensitivities
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
kitsch
هنر بی ارزش
loan value
ارزش استقراض
loan value
ارزش وام
limiting value
ارزش نهایی
meed
پاداش ارزش
market value
ارزش بازاری
logical value
ارزش منطقی
manufacture cost
ارزش ساخت
present value
ارزش فعلی
economic value
ارزش اقتصادی
maintenance cost
ارزش نگهداری
man friday
کمک با ارزش
heritage asset
میراث با ارزش
loss of value
افت ارزش
objective value
ارزش عینی
threshold value
ارزش استانهای
final value
ارزش نهایی
face value
ارزش صوری
face value
ارزش اسمی
expected value
ارزش منتظره
exchange value
ارزش مبادلهای
exchange value
ارزش مبادله
equity capital
ارزش ویژه
end value
ارزش انتهایی
gross value
ارزش ناخالص
it is of little worth
کم ارزش است
intrinsic value
ارزش ذاتی
influence value
ارزش تاثیر
increase in value
افزایش ارزش
heating value
ارزش گرمایی
heat value
ارزش گرمایی
heat of combustion
ارزش گرمایی
salavage value
ارزش اسقاطی
tinker's dam
چیزبی ارزش
tinker's damn
چیزبی ارزش
truth value
ارزش درستی
undervaluation
کم ارزش گذاری
use by value
استفاده با ارزش
use value
ارزش استفاده
use value
ارزش استعمال
valorization
تعیین ارزش
valuably
بطور با ارزش
value added
ارزش افزوده
value analysis
تحلیل ارزش
value theory
نظریه ارزش
theory of value
نظریه ارزش
survival value
ارزش بقا
scrap value
ارزش اسقاطی
rental value
ارزش اجارهای
salvage value
ارزش بازیافتنی
real value
ارزش واقعی
quantitative value
ارزش مقداری
quantitative value
ارزش کمی
production cost
ارزش ساخت
scale value
ارزش مقیاسی
store of value
منبع ارزش
prime cost
ارزش اولیه
subjective value
ارزش ذهنی
surplus value
ارزش اضافی
surrender value
ارزش بازخرید
present worth
ارزش فعلی
present worth
ارزش حال
nominal value
ارزش اسمی
value in use
ارزش استعمال
value of assets
ارزش دارائی ها
value of money
ارزش پول
waff
نظر بی ارزش
net worth
ارزش خالص
net value
ارزش خالص
net price
ارزش خالص
indexation
ارزش ترازی
monetary value
ارزش پولی
wear thin
<idiom>
بی ارزش شدن
value in use
ارزش استفاده
numerical value
ارزش عددی
present value
ارزش فعلی
present value
ارزش حال
place value
ارزش مکانی
value as security
ارزش تضمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com