English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
saturated colour رنگهای روشن
Search result with all words
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
opah یکجور ماهی بزرگ خال مخالی در اقیانوس اطلس که رنگهای روشن دارد
Other Matches
pantone matching system روش استاندارد تط بیق رنگهای جوهر روی صفحه و خروجی چاپ شده با استفاده از کتاب رنگهای از پیش تعریف شده
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight روز روشن روشن کردن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
daylit روز روشن روشن کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
variegated colours رنگهای گوناگون
scumble رنگهای نقاشی
prism رنگهای شوشه
spectral colours رنگهای طیف
spectral colours رنگهای طیفی
chromatic colors رنگهای فامی
fundamental colors رنگهای اصلی
primary colors رنگهای اصلی
vat dyes رنگهای خمرهای
complementary colors رنگهای مکمل
color antagonists رنگهای متضاد
coal tar dyes رنگهای قطرانی
primary colours رنگهای اصلی
prisms رنگهای شوشه
hard colors رنگهای سنگین
metallic paints رنگهای فلزی
principal colors رنگهای اصلی
primary colors رنگهای نخستین
dye vat رنگهای خمرهای
varicolored دارای رنگهای متغیر
homochromatic دارای رنگهای مشابه
pastel shades سایه رنگهای خفیف
heterochromatic دارای رنگهای مختلف
metamers رنگهای همسان نما
heterochromous دارای رنگهای گوناگون
ready mixed paints رنگهای مخلوط اماده
the prismatic colours رنگهای هفتگانه شوسه
pyronine رنگهای قلیایی زرد
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
varied دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
sienna که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
pastel <adj.> رنگهای خفیف [با مداد رنگی]
spectrum رنگهای مریی درطیف بین
pavonazzo مرمری که رنگهای پرطاووسی دارد
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
blurred مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurs مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurring مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blur مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
kinemacolour سینماتوگرافی که رنگهای اصلی رانشان دهد
collages اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
collage اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
identity مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
palettes مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
palette مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
cameos رنگهای مابین قرمز مایل به ابی یاقرمزمایل به زرد
identities مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
cameo رنگهای مابین قرمز مایل به ابی یاقرمزمایل به زرد
lapped ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
lap ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
nitrobenzene ابگونهای که بوی روغن بادام تلخ میدهدو درساختن رنگهای جوهری بکار میرود
CLUT جدول شماره ها در ویندوز و برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگهای یک تصویر
tristimulus values مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
opalite ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
bleed 1-خط چاپ که از لبه کاغذی بیرون می زند 2-صفحه تصویر رنگی که بد تنظیم شده باشد و رنگهای پیکسل ها کم رنگ باشند
bleeds 1-خط چاپ که از لبه کاغذی بیرون می زند 2-صفحه تصویر رنگی که بد تنظیم شده باشد و رنگهای پیکسل ها کم رنگ باشند
colours امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colour امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
paint program نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
analog صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
ttl طراحی صفحه نمایش که فقط سیگنالهای دیجیتال را می پذیرد و بنابراین فقط تصاویر تک رنگ را می پذیرد یا مجموعه رنگهای محدود
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
analogues صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogue صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
furbisher روشن گر
elucidates روشن
clearer روشن
vivid روشن
luculent روشن
litten روشن
clearest روشن
sunniest روشن
lucid روشن
unequivocally روشن
unequivocal روشن
sunny روشن
eyebright روشن
fogless روشن
clears روشن
elucidated روشن
elucidate روشن
sharp cut روشن
perspicuous روشن
alighting روشن
alighted روشن
elucidating روشن
transparently روشن
distinct <adj.> روشن
explicit <adj.> روشن
notable <adj.> روشن
transparent روشن
clear cut روشن
moonlit روشن
cloudless روشن
legible روشن
shrillest روشن
shriller روشن
shrill روشن
nitid روشن
eidetic روشن
clear روشن
alights روشن
perspicuous <adj.> روشن
sunnier روشن
express روشن
clean-cut روشن
cleaners روشن
expressing روشن
explicit روشن
setting up روشن
sets روشن
set روشن
clean cut روشن
definite روشن
expressed روشن
expresses روشن
bright روشن
brighter روشن
in a good light روشن
diaphanous روشن
clear-cut روشن
brightest روشن
light روشن
lighted روشن
alight روشن
lightest روشن
on روشن
on/off روشن
colours شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
brighten روشن کردن
illuminant روشن کننده
illuminative روشن کننده
pale varnish لاک روشن
nacarat قرمز روشن
illume روشن کردن
ditinct روشن مشخص
luminaries جسم روشن
igniting روشن کردن
enlightens روشن فکرکردن
enlightening روشن فکرکردن
kindled روشن شدن
clairvoyance روشن بینی
documentary photography تصویر روشن
enlightenment روشن فکری
clear varnish لاک روشن
brightened روشن کردن
ignited روشن کردن
clear sightedness روشن بینی
ignites روشن کردن
brightening روشن کردن
brightens روشن کردن
paris blue جوهرابی روشن
kindles روشن شدن
ignite روشن کردن
clear sighted روشن بین
liberally با فکر روشن
kindle روشن شدن
lightsome سبک روشن
jacinthe نارنجی روشن
twilight تاریک و روشن
luminary جسم روشن
head work فکر روشن
twilight تاریک روشن
illumination روشن سازی
clairvoyants روشن بین
clairvoyant روشن بین
keen sighted روشن بین
fire up روشن کردن
refreshes روشن کردن
lightsome برنگ روشن
half tone سایه روشن
lightish نسبتا روشن
light and shade سایه روشن
refresh روشن کردن
refreshed روشن کردن
twilight صبح روشن
bertha درخشان روشن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com