Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
I dislike dull colors .
رنگهای مات را دوست ندارم
Other Matches
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
i have no knowledge of it
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
pantone matching system
روش استاندارد تط بیق رنگهای جوهر روی صفحه و خروجی چاپ شده با استفاده از کتاب رنگهای از پیش تعریف شده
it has escaped my remembrance
در یاد ندارم بخاطر ندارم
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
dye vat
رنگهای خمرهای
vat dyes
رنگهای خمرهای
chromatic colors
رنگهای فامی
metallic paints
رنگهای فلزی
coal tar dyes
رنگهای قطرانی
color antagonists
رنگهای متضاد
complementary colors
رنگهای مکمل
prism
رنگهای شوشه
prisms
رنگهای شوشه
primary colors
رنگهای نخستین
variegated colours
رنگهای گوناگون
spectral colours
رنگهای طیفی
spectral colours
رنگهای طیف
scumble
رنگهای نقاشی
hard colors
رنگهای سنگین
saturated colour
رنگهای روشن
primary colours
رنگهای اصلی
principal colors
رنگهای اصلی
primary colors
رنگهای اصلی
fundamental colors
رنگهای اصلی
i have nothing
ندارم
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
metamers
رنگهای همسان نما
pastel shades
سایه رنگهای خفیف
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
pyronine
رنگهای قلیایی زرد
homochromatic
دارای رنگهای مشابه
heterochromatic
دارای رنگهای مختلف
heterochromous
دارای رنگهای گوناگون
the prismatic colours
رنگهای هفتگانه شوسه
varicolored
دارای رنگهای متغیر
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
i dont meant it
مقصودی ندارم
i cannot bear him
حوصله او را ندارم
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
I don't have a spoon.
من قاشق ندارم.
i am not in
حالش را ندارم
i am not a with him
با او اشنایی ندارم
Are there any letters for me?
من نامه ای ندارم؟
Are there any messages for me?
من پیغامی ندارم؟
I am dead broke . I am penniless.
یک غاز هم ندارم
i have no objection to that
به ان اعتراضی ندارم
spectrum
رنگهای مریی درطیف بین
pastel
<adj.>
رنگهای خفیف
[با مداد رنگی]
pavonazzo
مرمری که رنگهای پرطاووسی دارد
sienna
که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
varied
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
i have no work today
امروز کاری ندارم
I'm not worth it.
من ارزش اونو ندارم.
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
I'm fine with it.
<idiom>
من باهاش مشکلی ندارم.
My pain has gone.
دیگر درد ندارم.
I have no place (nowhere) to go.
جایی ندارم بروم
I am not in the mood.
حال وحوصله ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her.
ازاودل خوشی ندارم
I have nothing to do with him .
با اوسر وکاری ندارم
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
I have nothing against you .
با شما مخالفتی ندارم
i am reluctant to go
میل ندارم بروم
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
i reck not of danger
من باکی از خطر ندارم
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
I have no small change.
من پول خرد ندارم.
i do not feel like working
کار کردن ندارم
No offence!
قصد اهانت ندارم!
No harm meant!
قصد اهانت ندارم!
I cant do any crystal – gazing .
علم غیب که ندارم
kinemacolour
سینماتوگرافی که رنگهای اصلی رانشان دهد
blurring
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurred
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurs
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blur
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
I cant take (stand) it any longer.
بیش از این تاب ندارم
I don't have it in my power to help you.
من توانایی کمک به شما را ندارم.
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone .
میل ندارم بد کسی را بگویم
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
i have nothing else
هیچ چیز دیگر ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed.
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
I have nothing more to say .
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I am minding my own business.
کاری بکار کسی ندارم
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I havent heard of her for a long time.
مدتها است از او خبری ندارم
collages
اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
collage
اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
I'll get there when I get there.
<proverb>
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I have no claim to this house.
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
You must be joking (kidding).
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .
با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
To regain consciousness. to come to.
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am
[will be]
busy this afternoon .
امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I dont have an earthly chance.
کمترین شانس راروی زمین ندارم
identities
مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
cameo
رنگهای مابین قرمز مایل به ابی یاقرمزمایل به زرد
palettes
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
identity
مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
palette
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
cameos
رنگهای مابین قرمز مایل به ابی یاقرمزمایل به زرد
I don't socialize much these days.
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
i have no idea of that
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
How long is a piece of string?
[Britisch E]
[Australian E]
[when length amount or duration is indeterminate]
<idiom>
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost?
[American E]
[when amount is indeterminate]
<idiom>
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
lap
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
lapped
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
opah
یکجور ماهی بزرگ خال مخالی در اقیانوس اطلس که رنگهای روشن دارد
CLUT
جدول شماره ها در ویندوز و برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگهای یک تصویر
nitrobenzene
ابگونهای که بوی روغن بادام تلخ میدهدو درساختن رنگهای جوهری بکار میرود
tristimulus values
مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
opalite
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
kernels
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
bleeds
1-خط چاپ که از لبه کاغذی بیرون می زند 2-صفحه تصویر رنگی که بد تنظیم شده باشد و رنگهای پیکسل ها کم رنگ باشند
bleed
1-خط چاپ که از لبه کاغذی بیرون می زند 2-صفحه تصویر رنگی که بد تنظیم شده باشد و رنگهای پیکسل ها کم رنگ باشند
state lamb
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
i take no interest in that
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
colours
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colour
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
paint program
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
philogynist
زن دوست
philoginous
زن دوست
buddy
دوست
leal
دوست
hydrophilic compound
اب دوست
unfriended
بی دوست
hydrophilic
اب دوست
friend
دوست
schoolmate
دوست
schoolmates
دوست
amicable
دوست
chums
دوست
chum
دوست
friendless
بی دوست
allying
دوست
dienophile
دی ان دوست
ally
دوست
buddies
دوست
friends
دوست
formalist
دوست
heart-to-heart
دوست
bozo
دوست
heart-to-hearts
دوست
heart to heart
دوست
fraternizing
دوست بودن
dislike
دوست نداشتن
disliked
دوست نداشتن
dislikes
دوست نداشتن
disliking
دوست نداشتن
like
دوست داشتن
fraternizes
دوست بودن
fraternized
دوست بودن
friend
دوست کردن
to make a friend of
دوست شدن با
friends
دوست کردن
liked
دوست داشتن
fraternised
دوست بودن
fraternises
دوست بودن
fraternising
دوست بودن
fraternize
دوست بودن
take kindly to
<idiom>
دوست داشتن
cronies
دوست صمیمی
careerists
حرفه دوست
pen pals
دوست مکاتبهای
pen pals
دوست قلمی
pen pal
دوست مکاتبهای
family man
زن و بچه دوست
pen pal
دوست قلمی
girlfriends
دوست دختر
girlfriend
دوست دختر
careerist
حرفه دوست
unlovely
دوست نداشتنی
crony
دوست صمیمی
affect
دوست داشتن
affects
دوست داشتن
gregarious
گروده دوست
xenophile
بیگانه دوست
zoophilic
حیوان دوست
zoophilous
حیوان دوست
sporting
بازی دوست
family men
زن و بچه دوست
philanthropist
بشر دوست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com