Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
Other Matches
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
stops
نگاه داشتن
stopping
نگاه داشتن
refrains
نگاه داشتن
refraining
نگاه داشتن
refrained
نگاه داشتن
refrain
نگاه داشتن
stop
نگاه داشتن
stopped
نگاه داشتن
tackling
نگاه داشتن
tackles
نگاه داشتن
tackled
نگاه داشتن
to lock out
نگاه داشتن
to keep in
نگاه داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
to put to a pause
نگاه داشتن
to hang up
نگاه داشتن
to give support to
نگاه داشتن
tackle
نگاه داشتن
preservatize
نگاه داشتن
hold
نگاه داشتن
holds
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
stay
نگاه داشتن
stayed
نگاه داشتن
to lay fast
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
retains
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
keeps
نگاه داشتن
freezes
ثابت نگاه داشتن
journalize
دفترروزانه نگاه داشتن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
stunt
کوتاه نگاه داشتن
freeze
ثابت نگاه داشتن
to hold in trust
بطورامانت نگاه داشتن
to hush up
ساکت نگاه داشتن
to behave oneself
ادب نگاه داشتن
stunts
کوتاه نگاه داشتن
stunting
کوتاه نگاه داشتن
inurn
در فرف نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
keep on
بازهم نگاه داشتن
inshrine
با حرمت نگاه داشتن
impark
در محوطه نگاه داشتن
to keep the pot boiling
کارهارادرجریان نگاه داشتن
hold down
مطیع نگاه داشتن
commemorated
بیادگار نگاه داشتن
on ice
<idiom>
دور نگاه داشتن
commemorating
بیادگار نگاه داشتن
to keep at bay
معطل نگاه داشتن
to keep in
روشن نگاه داشتن
hides
مخفی نگاه داشتن
to keep on
روشن نگاه داشتن
shrouded
در زیرحجاب نگاه داشتن
shroud
در زیرحجاب نگاه داشتن
enwomb
در رحم نگاه داشتن
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
wedging
باگوه نگاه داشتن
wedges
باگوه نگاه داشتن
wedged
باگوه نگاه داشتن
wedge
باگوه نگاه داشتن
hide
مخفی نگاه داشتن
to keep down
پایین نگاه داشتن
commemorate
بیادگار نگاه داشتن
to keep away
دور نگاه داشتن
to keep on file
درپرونده نگاه داشتن
to lay up in a napkin
بی مصرف نگاه داشتن
commemorates
بیادگار نگاه داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
pawl
باگیره یاعایق نگاه داشتن
hold over
برای اینده نگاه داشتن
commemorating
نگاه داشتن جشن گرفتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
commemorate
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorated
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorates
نگاه داشتن جشن گرفتن
smother
در دل نگاه داشتن خفه شدن
Keep somebody at bay
<idiom>
[کسی را دور نگاه داشتن]
spare
برای یدکی نگاه داشتن
spare
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared
برای یدکی نگاه داشتن
spared
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
to rein up
جلو اسب را نگاه داشتن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
to time a race
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
smothered
در دل نگاه داشتن خفه شدن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
smothering
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers
در دل نگاه داشتن خفه شدن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
enchain
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
fish globe
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
excludes
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
exclude
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to keep on
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
clipboards
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboard
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
outrigger
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
vitalize
زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
bombing height
ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glances
نگاه نگاه مختصر
glance
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
salvation
رهایی
escape
رهایی
escaping
رهایی
riddance
رهایی
deliverance
رهایی
delivery
رهایی
liveries
رهایی
relief
رهایی
escapement
رهایی
livery
رهایی
deliveries
رهایی
rescuing
رهایی
rescues
رهایی
rescued
رهایی
goby
رهایی
escaped
رهایی
rescue
رهایی
emancipation
رهایی
quietus
رهایی
abandonment
رهایی
escapes
رهایی
emanacipation
رهایی
extrication
رهایی
survival
رهایی از انهدام
emancipator
رهایی دهنده
disenchantment
رهایی از طلسم
dishallucination
رهایی ازشیفتگی
disillusions
رهایی از شیفتگی
acquittance
رهایی بخشودگی
get out
رهایی یافتن
break off
رهایی ازدرگیری
emergency relief
رهایی از بلایا
break off position
نقطه رهایی
break up value
قیمت رهایی
release point
نقطه رهایی
to extricate oneself
رهایی یافتن
to get off
رهایی یافتن از
to get rid of
رهایی یافتن از
bomb release line
خط رهایی بمب
disillusion
رهایی از شیفتگی
disillusioning
رهایی از شیفتگی
survivals
رهایی از انهدام
keep one's head above water
رهایی یافتن
rescuing
رهایی دادن
rescued
رهایی دادن
rescue
رهایی دادن
rescues
رهایی دادن
releases
منتشر ساختن رهایی
on one's feet
<idiom>
رهایی ازبیماری یا مشکلات
dropping angle
زاویه رهایی بمب
disengagement
رهایی از قید یا تعهد
bomb release point
نقطه رهایی بمب
bailment
رهایی به قید ضمانت
to save one's neck
از دار رهایی یافتن
released
منتشر ساختن رهایی
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
impasse
حالتی که از ان رهایی نباشد
to escape
[with something]
رهایی یافتن
[با چیزی]
lead us not into temtation
ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
release
منتشر ساختن رهایی
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com