English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
Other Matches
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to dismiss [remove] the board of managers مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
to let off خالی کردن بخشودن
dismissing مرخص کردن معاف کردن
dismisses مرخص کردن معاف کردن
dismiss مرخص کردن معاف کردن
trips ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip ازاد کردن یاشکل کردن طناب
tripped ازاد کردن یاشکل کردن طناب
dismisses مرخص کردن
dismissing مرخص کردن
let go مرخص کردن
sends مرخص کردن
dismiss مرخص کردن
sending مرخص کردن
send مرخص کردن
releases مرخص کردن
release مرخص کردن
discharges مرخص کردن
assoil مرخص کردن
released مرخص کردن
discharge مرخص کردن
unbrace رها یا ازاد کردن شل کردن
assert حمایت کردن ازاد کردن
asserted حمایت کردن ازاد کردن
asserts حمایت کردن ازاد کردن
asserting حمایت کردن ازاد کردن
relieves مرخص کردن نگهبانها
discharges مرخص کردن پس دادن
discharge مرخص کردن پس دادن
to fall out مرخص کردن [ارتش]
relieve مرخص کردن نگهبانها
relieving مرخص کردن نگهبانها
dismissal of the armey مرخص کردن از ارتش
to dismiss [American E] مرخص کردن [ارتش]
furlough مرخصی دادن به مرخص کردن
licenses پروانه دادن مرخص کردن
licences پروانه دادن مرخص کردن
license پروانه دادن مرخص کردن
licence پروانه دادن مرخص کردن
licensing پروانه دادن مرخص کردن
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
let out <idiom> روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
lincense or cence مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
to set at large ازاد کردن
let loose ازاد کردن
unwraps ازاد کردن
liberating ازاد کردن
extrication ازاد کردن
discharge ازاد کردن
cast loose ازاد کردن
liberate ازاد کردن
emancipating ازاد کردن
emancipates ازاد کردن
let slip ازاد کردن
unstring ازاد کردن
unwrapped ازاد کردن
unloose ازاد کردن
unfix ازاد کردن
released ازاد کردن
unwrapping ازاد کردن
to let loose ازاد کردن
affranchize ازاد کردن
emancipate ازاد کردن
discharges ازاد کردن
uncage ازاد کردن
emancipated ازاد کردن
unwrap ازاد کردن
releases ازاد کردن
enfranchize ازاد کردن
release ازاد کردن
liberalization ازاد کردن
liberates ازاد کردن
to let ship ازاد کردن
set at large ازاد کردن
enfranchise ازاد کردن
deallocate ازاد کردن
liberation ازاد کردن
let go ازاد کردن
enfranchised ازاد کردن
to set at liberty ازاد کردن
enfranchises ازاد کردن
enfranchising ازاد کردن
set free ازاد کردن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
manumit بنده را ازاد کردن
to discharge a guarantee ضمانتی را ازاد کردن
untuck از بند ازاد کردن
disentanglement از بند ازاد کردن
disencumber ازقید ازاد کردن
freewheels ازاد زندگی کردن
freewheeled ازاد زندگی کردن
manumission ازاد کردن برده
freewheel ازاد زندگی کردن
unshackle از زنجیر ازاد کردن
emancipation ازاد کردن برده
setting free ازاد کردن برده
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
extricates خلاصی بخشیدن ازاد کردن
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
release on bail به قید کفیل ازاد کردن
bail out به قید کفیل ازاد کردن
to release for a ransom با گرفتن فدیه ازاد کردن
release برگ مرخصی ازاد کردن
extricated خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricating خلاصی بخشیدن ازاد کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
unyoke از زیر یوغ ازاد کردن
released برگ مرخصی ازاد کردن
extricate خلاصی بخشیدن ازاد کردن
releases برگ مرخصی ازاد کردن
bail بقید کفیل ازاد کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
playing بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays بازی کردن حرکت ازاد داشتن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com