English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
Other Matches
the british common wealth of nation انگلستان و ایرلند و ممالک وابسته ازاد و ممالک تحت الحمایه و مستعمره ان راگویند
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
abroad ممالک بیگانه
developed contries ممالک پیشرفته
common wealth ممالک مشترک المنافع
developed contries ممالک توسعه یافته
balkan entent ائتلاف ممالک بالکان
the common wealth of australia ممالک مشترک المنافع استرالیا
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
comparative cost اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند
crown colony بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
right of search حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
dominion ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
headship رهبری
leadoff رهبری
steers رهبری
conduction رهبری
pacemaking رهبری
steered رهبری
aim رهبری
aimed رهبری
headships رهبری
aims رهبری
steer رهبری
direction رهبری
lead رهبری
leads رهبری
leadership رهبری
precentorship رهبری سرایندگان
administer رهبری کردن
administered رهبری کردن
administers رهبری کردن
administering رهبری کردن
direction هدایت رهبری
price leadership رهبری قیمت
apostolate رسالت رهبری
shapherd رهبری کردن
guidance راهنما رهبری
steering committee کمیته رهبری
leads رهبری کردن
leads : راهنمایی رهبری
lead رهبری کردن
lead : راهنمایی رهبری
directed رهبری کردن
conduce رهبری کردن
democratic leadership رهبری مردمی
direct رهبری کردن
democratic leadership رهبری دموکراتیک
directs رهبری کردن
tactics رهبری ماهرانه
lead رهبری کردن راهنمایی
leads رهبری کردن راهنمایی
coached رهبری عملیات ورزشی را کردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
conducts انتقال دادن رهبری کردن
conducting انتقال دادن رهبری کردن
conducted انتقال دادن رهبری کردن
conduct انتقال دادن رهبری کردن
coach رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches رهبری عملیات ورزشی را کردن
spearheads هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheaded هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheading هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearhead هر چیز نوک تیز رهبری کردن
quarterback بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
quarterbacks بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
kinds گونه
sort گونه
variation گونه ها
variations گونه ها
cheek گونه
cheeks گونه
kindest گونه
kind گونه
natures گونه
nature گونه
haffet گونه
haffit گونه
breed گونه
sorts گونه
variant گونه
sorted گونه
species گونه
of all sorts از هر گونه ای
navigating گونه
navigated گونه
breeds گونه
navigate گونه
the five predicables گونه
navigates گونه
blowzy سرخ گونه
climax species گونه اوج
thus بدین گونه
suchlike از این گونه
spasmodically اسپاسم گونه
gnathitis اماس گونه
type گونه الگو
model گونه یک محصول
modeled گونه یک محصول
buccal وابسته به گونه
modelled گونه یک محصول
spectral class گونه طیقی
octagon هشت گونه
zygomatic استخوان گونه
types گونه الگو
octagons هشت گونه
models گونه یک محصول
germplasm bank بانک گونه ها
typed گونه الگو
blowzed سرخ گونه
at all hazard با هر گونه مخاطره
allomorph واژک گونه
prototypes پیش گونه
prototype پیش گونه
rooting reflex بازتاب گونه
allomorph واج گونه
malar bone استخوان گونه
ilk جور گونه
zoomorphic <adj.> جانور گونه
diversity گونه گونی
zygomatic bone استخوان گونه
schizotypal اسکیزوفرنی گونه
blowsy سرخ گونه
spasmodic اسپاسم گونه
subspecies زیر گونه
cheekbone استخوان گونه
release گونه یک محصول
released گونه یک محصول
hypnoid خواب گونه
releases گونه یک محصول
cheekbones استخوان گونه
ckeek bone استخوان گونه
hypnoidal خواب گونه
hysteroid هیستری گونه
diversities گونه گونی
breadboard می صورت گیرد
bit mapped screen RA قرار گیرد
it gives me the hump جرم می گیرد
buildings گونه خاص یک برنامه
builds گونه خاص یک برنامه
such like از این گونه ومانندان
critically endangered species گونه در معرض خطر
build گونه خاص یک برنامه
anecdotal evidence شواهد داستان گونه
blowzy سرخ گونه شلخته
accidental sepcies گونه های اتفاقی
accurate بدون هر گونه خطا
wrap around type گونه نوشتار محیطی
releases شماره گونه یک محصول
release شماره گونه یک محصول
diversification گونه گون شدن
released شماره گونه یک محصول
diversification گونه گون سازی
bow arm بازویی که کمان را می گیرد
penful انچه در یک قلم جا گیرد
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
The fortune teller tells fortunes . فالگیر فال می گیرد
what p do you receive? چند درصد می گیرد
what p do you receive? صدی چندمی گیرد
laughter is infectious خنده همه را می گیرد
blank خالی یا بدون هر گونه نوشتاری در آن
invasive species گونه بیگانه [گیاه شناسی]
rare varieties of fishes گونه های نادر ماهی
alien species گونه بیگانه [گیاه شناسی]
neophyte گونه بیگانه [گیاه شناسی]
blankest خالی یا بدون هر گونه نوشتاری در آن
invasive exotic گونه بیگانه [گیاه شناسی]
jowl ارواره زیرین پرنده گونه
jowls ارواره زیرین پرنده گونه
exotic گونه بیگانه [گیاه شناسی]
accidental sepcies گونه های پیش آمدی
whisker موی اطراف گونه وچانه
whiskery موی اطراف گونه وچانه
accurately به درستی و بدون هر گونه خطا
father file پشتیبان گونه قدیمی فایل
alphas اولین گونه یک محصول کامپیوتری
alpha اولین گونه یک محصول کامپیوتری
zephyrus دار گونه باد صبا
son file آخرین گونه کاری یک فایل
at the drop of a hat <idiom> بدون هیچ گونه معطلی
footprints فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
manager و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
she is too p about her dress زیاد درلباس دقت می گیرد
managers و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
magnum بطری که دو باده در ان جای گیرد
magnums بطری که دو باده در ان جای گیرد
footprint فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
He does not bite. او [مرد] گاز نمی گیرد.
privat docent or zent اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
inquiry station دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
to bear any customs duties هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
ansi گونه استاندارد زبان برنامه نویس C
free WAIS گونه غیرتجاری سرور جستجوی WAIS
description جور [گونه] [قسم] [جنس] [گروه ]
species گونه [نوع] [گیاه شناسی] [جانورشناسی]
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com