English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
flesh and blood <idiom> روابط نزیک داشتن
Other Matches
labor relations روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
civil military relations روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
relations روابط
paratactic فاقد روابط
terming روابط فصل
termed روابط فصل
term روابط فصل
sexual relations روابط جنسی
public affairs روابط عمومی
public relations روابط عمومی
space relations روابط فضایی
social relations روابط اجتماعی
rapporchment تجدید روابط
industrial relations روابط صنعتی
good relations روابط حسنه
diplomatic relations روابط دیپلماتیک
disengagement متارکه روابط
diplomatic relations روابط سیاسی
financial relations روابط مالی
marital relations روابط زناشویی
ideological relations روابط ارمانی
communal relationship روابط ناحیهای
economic relations روابط اقتصادی
breach of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
come to rupture قطع روابط کردن
rapprochement ایجاد روابط حسنه
interstate relations روابط بین الدول
rupture of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations قطع روابط دیپلماتیک
ideological relations روابط ایده ئولوژیک
good neigbourly relations روابط حسن همجواری
interruption of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
phalanstery روابط تعاونی اجتماعی
severance of diaplomatic relations قطع روابط سیاسی
break of relations قطع روابط کردن
come to a rupture قطع روابط کردن
community relations قسمت روابط عمومی
industrial relations روابط کارگر وکارفرما
means end relations روابط وسیله- هدف
amity روابط حسنه حسن تفاهم
sociometry سنجش روابط افراد جامعه
international economic relations روابط اقتصادی بین المللی
international وابسته به روابط بین المللی
anthropology مبحث روابط انسان با خدا
electro magnetism علم روابط فیزیکی میان
internationals وابسته به روابط بین المللی
psychophysics مبحث روابط روان وماده
psychophysical وابسته بعلم روابط میان تن وروان
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
minnesota spacial relations test ازمون روابط فضایی مینه سوتا
dynamic relation روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
The sever ones connections ( relation ) with someone . روابط خود را با کسی قطع کردن
interdenominational وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
ententes روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes cordiales روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
entente روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
pragmatics مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
input output analysis تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
geopolitic علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
civil censorship سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
immunogenetics رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
karyosystematice بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
zoo ecology قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
sexes احساسات جنسی روابط جنسی
sex احساسات جنسی روابط جنسی
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
doubted شک داشتن
relieve داشتن
doubting شک داشتن
doubts شک داشتن
have داشتن
having داشتن
doubt شک داشتن
to hold داشتن
lacked کم داشتن
lack کم داشتن
lacks کم داشتن
to have possession of داشتن
owns داشتن
owning داشتن
intercommon داشتن
to possess داشتن
to have داشتن
owned داشتن
own داشتن
relieving داشتن
relieves داشتن
redolence بو داشتن
possess داشتن
lackvt کم داشتن
possesses داشتن
possessing داشتن
to be feverish تب داشتن
monogyny داشتن یک زن
bears در بر داشتن
bears داشتن
bear در بر داشتن
bear داشتن
to go hot تب داشتن
to hold a meeting داشتن
to have f. تب داشتن
want کم داشتن
to be in a f. تب داشتن
wanted کم داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
sends اعزام داشتن
sends ارسال داشتن
correlating همبستگی داشتن
in a jam <idiom> مشکل داشتن
apprehend بیم داشتن
correlates همبستگی داشتن
in common <idiom> مسئولیت داشتن
cherish گرامی داشتن
in a rush <idiom> عجله داشتن
provides مقرر داشتن
provide مقرر داشتن
correlate همبستگی داشتن
cherishing گرامی داشتن
cherishes گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
resembling شباهت داشتن
exist وجود داشتن
existed وجود داشتن
exists وجود داشتن
espouses عقیده داشتن به
espouse عقیده داشتن به
attending حضور داشتن
apprehends بیم داشتن
espousing عقیده داشتن به
lend معطوف داشتن
lends معطوف داشتن
espoused عقیده داشتن به
stink تعفن داشتن
stinks تعفن داشتن
attend حضور داشتن
apprehended بیم داشتن
attends حضور داشتن
to be there وجود داشتن
apprehending بیم داشتن
resembles شباهت داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
affording استطاعت داشتن
afforded استطاعت داشتن
afford استطاعت داشتن
protruding برامدگی داشتن
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
affords استطاعت داشتن
abhors تنفر داشتن از
abhorring تنفر داشتن از
abhorred تنفر داشتن از
abhor بیم داشتن از
abhor تنفر داشتن از
to think [of] عقیده داشتن
disguise نهان داشتن
protrudes برامدگی داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com