Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
reshaping
روانه کاری
Other Matches
collimator
وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
streams
روانه
streamed
روانه
stream
روانه
lays
روانه کردن
kick out
<idiom>
روانه کردن
to send away
روانه کردن
orientation
روانه کردن
to pack off
روانه کردن
lay
روانه کردن
dispateh
روانه کردن
to give the sack
روانه کردن
to give the mitten
روانه کردن
fling
روانه ساختن
flinging
روانه ساختن
flings
روانه ساختن
goes
روانه ساختن
go
روانه ساختن
to get one's mittimus
روانه شدن
pack off
روانه کردن
to get the mitten
روانه شدن
stream routing
روند روانه
to put a way childish
روانه کردن
dismissing
روانه کردن
dismisses
روانه کردن
sending
روانه کردن
hale
روانه کردن
send away
روانه کردن
sends
روانه کردن
dismiss
روانه کردن
information flow
روانه خبر
send
روانه کردن
orientation
روانه کردن دستگاهها
despatched
روانه کردن فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
dispatch
روانه کردن فرستادن
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
despatches
روانه کردن فرستادن
to send one to the right about
کسی را روانه کردن
reciprocal
روانه کردن متقابله
dispatched
روانه کردن فرستادن
laying
روانه کردن توپ
launghing
روانه سازی پرتاب
dispatches
روانه کردن فرستادن
direct laying
روانه کردن مستقیم
indirect fire
روانه کردن غیر مستقیم
continuously pointed fire
اتش روانه شده مداوم
depart
روانه شدن حرکت کردن
departing
روانه شدن حرکت کردن
departs
روانه شدن حرکت کردن
orients
روانه کردن تطبیق دادن
get off
روانه کردن عقب رفتن از
orienting
روانه کردن تطبیق دادن
orient
روانه کردن تطبیق دادن
reciprocal laying
روانه کردن متقابله توپها
lay
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lays
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
layihg azimuth
گرای روانه کردن لوله توپ
let out
<idiom>
روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
steering
روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
pip matching
روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
hooks
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hook
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
relays
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
directing
اداره کردن روانه کردن وسایل
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
launching
روانه کردن مامور کردن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
launch
روانه کردن مامور کردن
launched
روانه کردن مامور کردن
launches
روانه کردن مامور کردن
back sight method
روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
mosaics
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
سرب کاری کارخانه سرب کاری
direct fire
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
feckful
کاری
curry powders
کاری
curry powder
کاری
effective
کاری
inaction
بی کاری
hypofunction
کم کاری
malfunctions
کژ کاری
malfunctioned
کژ کاری
electroplating
اب کاری
malfunction
کژ کاری
intent on doing anything
کاری
impotence
کاری
plastering
گچ کاری
curries
کاری
curry
کاری
impotency
کاری
plasterwork
گچ کاری
slobbery
تف کاری
flower piece
گل کاری
currie
کاری
active
کاری
under employment
کم کاری
parget
گچ کاری
frustrate
بدل کاری
misconduct
خلاف کاری
galvanization
رویینه کاری
cementation
سمنت کاری
latticework
شبکه کاری
frustrates
بدل کاری
illumination
تذهیب کاری
illuminations
تذهیب کاری
an active man
مرد کاری
an active remedy
درمان کاری
cementation
سیمان کاری
hammering
چکش کاری
burnishing
صیقل کاری
pique
منبت کاری
metalwork
فلز کاری
extrude
چکش کاری
you are welcome
کاری نکردم
metallurgy
فلز کاری
plating
روکش کاری
extruded
چکش کاری
chromium plating
اب کرم کاری
extrudes
چکش کاری
extruding
چکش کاری
acrography
گچ کاری برجسته
active cell
خانه کاری
burnishing
پرداخت کاری
ingraving
کنده کاری
hypothyroidism
کم کاری تیروئید
working set
مجموعه کاری
boo boo
اشتباه کاری
insulation
عایق کاری
working storage
حافظه کاری
energetic
جدی کاری
hydrotreating
هیدروژن کاری
brick work
سفت کاری
brick work
اجر کاری
brickworks
سفت کاری
business hours
ساعت کاری
bumping tool
ابزار خم کاری
i will see sbout it
یک کاری می کنم
work area
ناحیه کاری
calk
بتونه کاری
work year
سال کاری
workgroup
گروه کاری
hunkerism
محافظه کاری
hours of business
ساعتهای کاری
caulking
بتونه کاری
habitual way of doing anything
کردن کاری
working storage
انباره کاری
graving
کنده کاری
cautiousness
احتیاط کاری
workspace
فضای کاری
anaplasty
پیوند کاری
touch off
<idiom>
شروع کاری
cartwhip
شلاق کاری
hole punching
منگنه کاری
argentation
نقره کاری
blindage
صیقل کاری
canniness
ملاحظه کاری
glyptics
کنده کاری
tokenism
نمونه کاری
tour de force
شیرین کاری
mining
معدن کاری
turnery
منبت کاری
prepared
آمادهانجام کاری
ultraism
افراط کاری
discreetnss
احتیاط کاری
turnery
تراش کاری
amalgamating
ملغمه کاری
amalgamates
ملغمه کاری
fretwork
منبت کاری
trephine
مته کاری
forging
چکش کاری
smelting
ذوب کاری
forming
فرم کاری
amalgamate
ملغمه کاری
amalgamated
ملغمه کاری
discreetness
احتیاط کاری
contouring operation
فرم کاری
plumbing
سرب کاری
contrasuggestibility
وارون کاری
extravagantly
با افراط کاری
cotton plantation
پنبه کاری
d. touch
نازک کاری
elegance
ریزه کاری
cutting off
برش کاری
counterattack
بدل کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com