Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (35 milliseconds)
English
Persian
despatched
روانه کردن فرستادن
despatches
روانه کردن فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
dispatch
روانه کردن فرستادن
dispatched
روانه کردن فرستادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
Search result with all words
send
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
Other Matches
collimator
وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
lays
روانه کردن
dispateh
روانه کردن
to put a way childish
روانه کردن
pack off
روانه کردن
kick out
<idiom>
روانه کردن
sends
روانه کردن
dismisses
روانه کردن
sending
روانه کردن
to pack off
روانه کردن
hale
روانه کردن
to give the mitten
روانه کردن
send away
روانه کردن
to give the sack
روانه کردن
lay
روانه کردن
orientation
روانه کردن
send
روانه کردن
dismiss
روانه کردن
dismissing
روانه کردن
to send away
روانه کردن
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
reciprocal
روانه کردن متقابله
direct laying
روانه کردن مستقیم
laying
روانه کردن توپ
to send one to the right about
کسی را روانه کردن
orientation
روانه کردن دستگاهها
orienting
روانه کردن تطبیق دادن
indirect fire
روانه کردن غیر مستقیم
orients
روانه کردن تطبیق دادن
depart
روانه شدن حرکت کردن
orient
روانه کردن تطبیق دادن
reciprocal laying
روانه کردن متقابله توپها
departs
روانه شدن حرکت کردن
departing
روانه شدن حرکت کردن
get off
روانه کردن عقب رفتن از
relays
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
lays
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
layihg azimuth
گرای روانه کردن لوله توپ
lay
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
let out
<idiom>
روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
steering
روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
directing
اداره کردن روانه کردن وسایل
pip matching
روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
launch
روانه کردن مامور کردن
launching
روانه کردن مامور کردن
launched
روانه کردن مامور کردن
launches
روانه کردن مامور کردن
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
direct fire
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
stream
روانه
streams
روانه
streamed
روانه
fling
روانه ساختن
to get one's mittimus
روانه شدن
goes
روانه ساختن
go
روانه ساختن
stream routing
روند روانه
to get the mitten
روانه شدن
reshaping
روانه کاری
information flow
روانه خبر
flings
روانه ساختن
flinging
روانه ساختن
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
launghing
روانه سازی پرتاب
back sight method
روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
continuously pointed fire
اتش روانه شده مداوم
hook
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
to send off
فرستادن
send
فرستادن
despatching
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
despatches
فرستادن
dispatch
فرستادن
remit
فرستادن
despatch
فرستادن
packs
فرستادن
dispatched
فرستادن
remitted
فرستادن
remits
فرستادن
remitting
فرستادن
despatched
فرستادن
dispatches
فرستادن
send round
فرستادن
consigning
فرستادن
consigned
فرستادن
to send off
فرستادن
consign
فرستادن
hand over
فرستادن
to a. letter
فرستادن
pack
فرستادن
send out
فرستادن
send in
فرستادن
sends
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
sending
فرستادن
dispateh
فرستادن
consigns
فرستادن
send back
پس فرستادن
to send back
پس فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
consignment
امانت فرستادن
consignments
امانت فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
forward
فرستادن رساندن
forwarded
فرستادن رساندن
remittances
فرستادن پول
remittance
فرستادن پول
mails
باپست فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
returning
پس فرستادن عودت
returned
پس فرستادن عودت
return
پس فرستادن عودت
pulsing
فرستادن موج
imparadise
به بهشت فرستادن
returns
پس فرستادن عودت
send on
جداگانه فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
send up
بزندان فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
missions
بماموریت فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
mail
باپست فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
mission
بماموریت فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
to send for a person
بی کسی فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
issue
نشریه فرستادن
issued
نشریه فرستادن
issues
نشریه فرستادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
radio
پیام رادیویی فرستادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
despatching
عزیمت فرستادن پیام
radioing
پیام رادیویی فرستادن
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
refers
فرستادن بازگشت دادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
despatches
عزیمت فرستادن پیام
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
radios
پیام رادیویی فرستادن
refer
فرستادن بازگشت دادن
referred
فرستادن بازگشت دادن
delivers
فرستادن توپ به هدف
deliver
فرستادن توپ به هدف
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
re export
دوباره بیرون فرستادن
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
circularize
پرسش نامه فرستادن
fade
کج فرستادن گوی گلف
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
to send to the press
برای چاپ فرستادن
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
dispatchment
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
outclearing
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com