Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
Other Matches
parsi
زرتشتی زبان پارسی دوره ساسانیان
parsee
زرتشتی زبان پارسی دوره ساسانیان
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .
فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
parsi
پارسی
parsee
پارسی
penny cress
خردل پارسی
irredentism
نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talk
صحبت کردن
talked
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
confabulate
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
speak
صحبت کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
to switch on
طرف صحبت کردن
lubricate
روان کردن
let off
روان کردن
lubricated
روان کردن
learnt
روان کردن
lubricates
روان کردن
lubricating
روان کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
smoothed
دلنواز روان کردن
smoothest
دلنواز روان کردن
reflux
باز روان کردن
smooths
دلنواز روان کردن
smooth
دلنواز روان کردن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
traumatizes
دچار روان زخم کردن
traumatized
دچار روان زخم کردن
to learn one's lesson
درس خود را روان کردن
traumatizing
دچار روان زخم کردن
traumatising
دچار روان زخم کردن
traumatised
دچار روان زخم کردن
traumatises
دچار روان زخم کردن
traumatize
دچار روان زخم کردن
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
psychologically
از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
equivocate
زبان بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
tongue tie
گیر کردن زبان
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib
چرب زبان زبان دار
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic
زبان تازی زبان عربی
waste one's breath
زبان خود را خسته کردن
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
to emphasize
تکیه کردن
[زبان شناسی]
philologize
در علم زبان کار کردن
waste one's words
زبان خود را خسته کردن
to emphasize
تاکید کردن
[زبان شناسی]
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
slaver
اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
to translate something
[from/into a language]
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com