Dictiornary-Farsi | روباز گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
expose	روباز گذاردن
exposes	روباز گذاردن
exposing	روباز گذاردن


Other Matches

opens	روباز
opened	روباز
open	روباز
hypethral	روباز
exposed	روباز
hypaethral	روباز
barefaced	روباز
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
camion	واگن روباز
open ditch	نهر روباز
open ditches	زهکشهای روباز
open canal	کانال روباز
open caisson	صندوقچه روباز
loose issue	تدارکات روباز
loose cargo	بار روباز
hydraulics of open channals	هیدرولیک کانالهای روباز
surface mining	استخراج معدن روباز
opencast mining [British E]	استخراج معدن روباز
sprint car	اتومبیل روباز مسابقه
catch pit	مجرای روباز زهکش
strip mining [American E]	استخراج معدن روباز
Open-pit mining	استخراج معدن روباز
nonwarehouse	انبار خشک روباز
grips	جوی روباز کوچک
gripping	جوی روباز کوچک
gripped	جوی روباز کوچک
grip	جوی روباز کوچک
tilbury	درشکه روباز سبک دوچرخه
truck	واگن روباز چرخ باربری
trucked	واگن روباز چرخ باربری
trucking	واگن روباز چرخ باربری
trucks	واگن روباز چرخ باربری
ammunition and toxic material open space	انبارهای روباز مهمات ومواد سمی
midgets	نوعی اتومبیل مسابقه باچرخهای روباز
midget	نوعی اتومبیل مسابقه باچرخهای روباز
y site	نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
open storage	انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open hearth furnace	کوره روباز کوره زیمنس مارتین
field storage	انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage	انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
invests	گذاردن
skews	کج گذاردن
investing	گذاردن
skewing	کج گذاردن
skew	کج گذاردن
invested	گذاردن
impone	گذاردن
instate	گذاردن
tables	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
table	تو گذاردن
tabling	تو گذاردن
invest	گذاردن
lay	گذاردن
repose	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
set	گذاردن
lays	گذاردن
setting up	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
reposal	گذاردن
sets	گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
table	معوق گذاردن
bestows	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
bestow	امانت گذاردن
checked	نشان گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
assesses	خراج گذاردن بر
shelved	در قفسه گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assess	خراج گذاردن بر
put-up	در فرف گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
adopt	نام گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorse	صحه گذاردن
put up	در فرف گذاردن
pt down	کنار گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
put away	کنار گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
imprinted	گذاردن زدن
imprint	گذاردن زدن
pouches	درجیب گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
imprints	گذاردن زدن
thwart	بی نتیجه گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
embowel	در روده گذاردن
demark	نشان گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
tabling	معوق گذاردن
impress	باقی گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
reverence	احترام گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
consigns	امانت گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
place	در محلی گذاردن
checks	نشان گذاردن
impress	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impressed	نشان گذاردن
consign	امانت گذاردن
placing	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
skew	اریب گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
skewing	اریب گذاردن
awards	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
skews	اریب گذاردن
awarded	امانت گذاردن
award	امانت گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
sash	پنجره گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن