Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (5 milliseconds)
English
Persian
encounter
روبرو شدن بادشمن
encountered
روبرو شدن بادشمن
encountering
روبرو شدن بادشمن
encounters
روبرو شدن بادشمن
acounter
روبرو شدن بادشمن
Other Matches
feudist
بیعت کننده بادشمن
collision course interception
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
head-on
روبرو
opposites
روبرو
afront
روبرو
opposite
روبرو
vis a vis
روبرو
head on
روبرو
adverse
روبرو
vis-a-vis
روبرو
frontal
روبرو
confronts
روبرو شدن با
head wind
باد روبرو
apposed engine
موتور روبرو
facing pages
صفحات روبرو
full view
نمای روبرو
on the opposite side
در طرف روبرو
stand up to
روبرو شدن با
the house over the way
خانه روبرو
confronting
روبرو شدن با
confronted
روبرو شدن با
up against
<idiom>
روبرو شدن با
opposite
روبرو معکوس
opposites
وارونه از روبرو
opposites
روبرو معکوس
opposed
روبرو مواجه
opposite
وارونه از روبرو
confront
روبرو شدن با
fronting
فرمان سر روبرو جلو
horizontally opposed engine
موتور تخت روبرو
opposed piston engine
موتور سیلندر روبرو
to stand up to one's opponent
با حریف روبرو شدن
front
فرمان سر روبرو جلو
affront
روبرو دشنام دادن
diagonally
ازگوشهای بگوشه روبرو
vis a vis
شخص روبرو درمقابل
vis-a-vis
شخص روبرو درمقابل
stand up to someone
<idiom>
شجاعت روبرو شدن را داشتن
We are confronting a difficult problem.
با مسأله مشکلی روبرو هستیم
to face the music
دلیرانه با چیزی روبرو شدن
opposed piston engine
موتور پیستون روبرو متقابل
opposability
امادگی برای روبرو گذاشتن
volte-face
چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
rencontre
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencounter
با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
volte face
چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
to raise big problems for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
there is a fire opposites
در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
punch
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punches
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
Back to the drawing board
<idiom>
[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
left slide
حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com