Dictiornary-Farsi | روبرو معکوس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
opposite	روبرو معکوس
opposites	روبرو معکوس


Other Matches

opposite	روبرو
frontal	روبرو
vis a vis	روبرو
adverse	روبرو
vis-a-vis	روبرو
head-on	روبرو
head on	روبرو
opposites	روبرو
afront	روبرو
apposed engine	موتور روبرو
up against <idiom>	روبرو شدن با
confronts	روبرو شدن با
confronting	روبرو شدن با
confronted	روبرو شدن با
confront	روبرو شدن با
opposed	روبرو مواجه
opposite	وارونه از روبرو
opposites	وارونه از روبرو
on the opposite side	در طرف روبرو
head wind	باد روبرو
full view	نمای روبرو
facing pages	صفحات روبرو
stand up to	روبرو شدن با
the house over the way	خانه روبرو
encounter	روبرو شدن بادشمن
fronting	فرمان سر روبرو جلو
encounters	روبرو شدن بادشمن
opposed piston engine	موتور سیلندر روبرو
horizontally opposed engine	موتور تخت روبرو
vis a vis	شخص روبرو درمقابل
vis-a-vis	شخص روبرو درمقابل
to stand up to one's opponent	با حریف روبرو شدن
encountering	روبرو شدن بادشمن
acounter	روبرو شدن بادشمن
diagonally	ازگوشهای بگوشه روبرو
encountered	روبرو شدن بادشمن
affront	روبرو دشنام دادن
front	فرمان سر روبرو جلو
opposed piston engine	موتور پیستون روبرو متقابل
opposability	امادگی برای روبرو گذاشتن
stand up to someone <idiom>	شجاعت روبرو شدن را داشتن
We are confronting a difficult problem.	با مسأله مشکلی روبرو هستیم
to face the music	دلیرانه با چیزی روبرو شدن
volte-face	چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
volte face	چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
rencounter	با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre	با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
there is a fire opposites	در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
to raise big problems for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to take the bull by the horns	دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
punches	در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch	در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched	در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
Back to the drawing board <idiom>	[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
converse	معکوس
converse	:معکوس
reciprocal	معکوس
conversed	:معکوس
reversing	معکوس
vice versa	معکوس
reversion	معکوس
countering	معکوس
countered	معکوس
counter	معکوس
reversals	معکوس
reversal	معکوس
convert	معکوس
converted	معکوس
converting	معکوس
upside down	معکوس
conversely	معکوس
reverses	معکوس
inverse	معکوس
conversed	معکوس
converses	:معکوس
converses	معکوس
conversing	:معکوس
conversing	معکوس
obverse	معکوس
negatives	معکوس
reversible	معکوس
contrary	معکوس
negative	معکوس
converts	معکوس
reverse	معکوس
reversed	معکوس
obversion	استنتاج معکوس
negative relation	رابطه معکوس
backset	معکوس وارونه
reverse current	جریان معکوس
inverted file	فایل معکوس
retroaction	عمل معکوس
indian in reverse	هندی معکوس
reverse control	کنترل معکوس
reverse bias	تغذیه معکوس
draw back	کشیدن معکوس
obcordate	قلبی معکوس
reverse bias	پیشقدر معکوس
reversal film	فیلم معکوس
reversal process	جریان معکوس
negative correlation	همبستگی معکوس
inverter	معکوس کننده
lateral inversion	معکوس جانبی
inverse relationship	ارتباط معکوس
inverse ratio	نسبت معکوس
inverted structure	ساختار معکوس
invert matrix	ماتریس معکوس
inverse function	تابع معکوس
reciprocal	معکوس دوجانبه
invert suger	قند معکوس
inverted opening	گشایش معکوس
inverse feedback	واخوراند معکوس
reciprocal	متقابل معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
invertible	معکوس شدنی
negative caster	گردش معکوس
inverse voltage	ولتاژ معکوس
feedback	تزویج معکوس
reverses	معکوس کردن
reversing	معکوس کننده
reversing	معکوس کردن
mirroring	معکوس نمودن
dis-	معکوس کردن
conversely	بطور معکوس
back-up	معکوس ریختن
switcheroo	عمل معکوس
reverses	معکوس کننده
reversed	معکوس کردن
inverse	واژگونه معکوس
reverse gears	دنده معکوس
reverse gear	دنده معکوس
countdowns	شمارش معکوس
countdown	شمارش معکوس
reverse	معکوس کننده
reverse	معکوس کردن
reversed	معکوس کننده
back up	معکوس ریختن
reverse polarity	پلاریته معکوس
back formation	اشتقاق معکوس
back conductance	برقرسانایی معکوس
reverse speed	سرعت معکوس
back splice	پیوند معکوس
reverse thrust	تراست معکوس
back resistance	مقاومت معکوس
reverse slope	شیب معکوس
reversion	معکوس کردن
reverse video	ویدئوی معکوس
set back	معکوس پس زدن
reverse osmosis	اسمز معکوس
reverse pitch	گام معکوس
reverse current circuit breaker	مدارشکن جریان معکوس
reverse flow regin	ناحیه جریان معکوس
obvert	نتیجه معکوس گرفتن از
shift the rudder	معکوس کردن سکان
one's complement	معکوس یک عدد دودویی
inverse	تابع معکوس [ریاضی]
reverse video	صفحه نمایش معکوس
de-	معکوس عمل کردن
retroact	عمل معکوس کردن
inverse function	تابع معکوس [ریاضی]
What invert sugar	قند معکوس چیست
complements	معکوس یک عدد دودویی
double quartan fever	نوبه ربع معکوس
retrogresses	ترقی معکوس کردن
couple back	معکوس تزویج شدن
backfire	نتیجه معکوس گرفتن
backfired	نتیجه معکوس گرفتن
back turns of armature	سیمپیچی معکوس ارمیچر
back titration	تیتر کردن معکوس
backfires	نتیجه معکوس گرفتن
backfiring	نتیجه معکوس گرفتن
complementing	معکوس یک عدد دودویی
retrogressed	ترقی معکوس کردن
initial inverse voltage	ولتاژ معکوس نخستین
complement	معکوس یک عدد دودویی
complemented	معکوس یک عدد دودویی
king's indian in reverse	هندی شاه معکوس
inverted file	فایل معکوس شده
retrogressing	ترقی معکوس کردن
retrogress	ترقی معکوس کردن
inverse electrode current	جریان الکتردی معکوس
inverse current	جریان ولتاژ معکوس
inverting circuit	مدار معکوس کننده
reversed battery plate	صفحه باتری معکوس
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
reversion	برگرداندن شیب معکوس دادن
high back resistance diode	دیود با مقاومت معکوس زیاد
back scattering	پخش معکوس امواج رادیویی
backtracking	عمل پیمایش معکوس یک لیست
reverse polish notation	نشان گذاری لهستانی معکوس
high back resistance diode	دیود با مفاومت معکوس بالا
peak inverse anode voltage	اوج ولتاژ اندی معکوس
back azimuth method	گرای معکوس در اخراج اشعه
back scattering	توزیع معکوس امواج رادیویی
to invert a fraction	برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
inverting	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converting	معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
invert	قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts	معکوس کردن بکیش دیگری اوردن