Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
fowling
روبه بازی یادوروئی کردن
Other Matches
slyness
روبه بازی شیطنت
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
heavenward
روبه اسمان
face
نما روبه
downward
روبه پایین
north
روبه شمال
aport
روبه بندر
foxiness
روبه صفتی
alow
روبه پایین
one foot in the grave
<idiom>
روبه موت
pronely
روبه زمین
faces
نما روبه
point blank
روبه نشان مستقیم
point-blank
روبه نشان مستقیم
to lay prostrate
روبه زمین خواباندن
hypaethral
بی پوشش روبه اسمان
gray
روبه سفیدی رونده
degenerate
روبه انحطاط گذاردن
in the wired eye
روبه روی باد
face up
ورق روبه بالا
degenerates
روبه انحطاط گذاردن
degenerated
روبه انحطاط گذاردن
to be on the increase
روبه افزایش گذاشتن
degenerating
روبه انحطاط گذاردن
to lie prostrate
روبه زمین خوابیدن
landside
طرف روبه خشکی
decrescent
روبه نقصان گذارنده
extrorse
روبه بیرون پشت بمادگی
moribund
در سکرات موت روبه مرگ
snail's pace
<idiom>
حرکت آهسته روبه جلو
straight off
مستقیما درجلو موج روبه ساحل
so far, so good
<idiom>
تا حالاهمه چیز روبه راه است
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
english toy spaniel
نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
move
بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
plays
رل بازی کردن
playact
رل بازی کردن
playing
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
plays
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
twiddles
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
play-act
بازی کردن
moves
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
moved
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
twiddle
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
played
بازی کردن
play
بازی کردن
toys
بازی کردن
toy
بازی کردن
actuble
بازی کردن
play
رل بازی کردن
played
رل بازی کردن
bump
بازی کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
card
ورق بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
court
عشق بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
criminal court
عشق بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
sport
نمایش تفریحی بازی کردن
to pay at addor even
بازی طاق یا جفت کردن
teetered
الله کلنگ بازی کردن
to play at d.
تخته نرد بازی کردن
romp
با جیغ وداد بازی کردن
sports
نمایش تفریحی بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
romped
با جیغ وداد بازی کردن
teetering
الله کلنگ بازی کردن
to play for love
تفریحی یا عشقی بازی کردن
play cat and mouse with someone
<idiom>
موش و گربه بازی کردن
see-saw
الا کلنگ بازی کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
performed
بازی کردن نمایش دادن
teeters
الله کلنگ بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
perform
بازی کردن نمایش دادن
romping
با جیغ وداد بازی کردن
sported
نمایش تفریحی بازی کردن
teeter
الله کلنگ بازی کردن
to play square
راست وحسینی بازی کردن
performs
بازی کردن نمایش دادن
wench
فاحشه دختر بازی کردن
wenches
فاحشه دختر بازی کردن
sewsaw
الله کلنگ بازی کردن
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
to spar at each other
باهم مشت بازی کردن
speculating
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculate
احتکارکردن سفته بازی کردن
see-sawed
الا کلنگ بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com