Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
Other Matches
lancet
[پنجره نوک تیز با روزنه ی باریک برای عبور نور]
foundation joint
درز اتصالی که بین پی وساختمان تعبیه میشود
pelican crossing
دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
toll traverse
وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
air brick
اجر سوراخدار که در داخل ساختمان جهت عبور هواتعبیه میشود
transit duty
حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
pore water
اب منفذی
porousness
پر منفذی
staunchness
بی منفذی
over the shoulder bombing
نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
fused
وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fuse
وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
wet filter
فیلتری که در ان فیلمی ازمایع که روی سطح المنت قرارگرفته مانع از عبور ذرات و و الودگی میشود
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
coroutine
بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود
blade cuff
قطعهای که با متصل شدن به ساقه تیغه ملخ باعث افزایش عبور جریان هوا از روی موتور میشود
rainstorms
باد و باران باران شدید
rainsquall
باد و باران باران شدید
rainstorm
باد و باران باران شدید
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
improvisation
تعبیه
inserting
تعبیه
appliance
تعبیه
shifts
تعبیه
shifted
تعبیه
shift
تعبیه
appliances
تعبیه
insert
تعبیه
inserts
تعبیه
embedding
تعبیه
lash up
تعبیه
contrive
تعبیه کردن
insert
تعبیه کردن
contrived
تعبیه کردن
inserts
تعبیه کردن
inserting
تعبیه کردن
contrives
تعبیه کردن
insertion
جاسازی تعبیه
devisable
تعبیه کردنی
work out
تعبیه کردن
embeds
تعبیه کردن
embed
تعبیه کردن
engaged
<adj.>
تعبیه شده
contriving
تعبیه کردن
shebang
ابتکار تعبیه
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
embeded command
فرمان تعبیه شده
embedded systems
سیستمهای تعبیه شده
bulit in check
تست تعبیه شده
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
devises
تعبیه کردن وصیت نامه
devised
تعبیه کردن وصیت نامه
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
devising
تعبیه کردن وصیت نامه
devise
تعبیه کردن وصیت نامه
built in fonts
شکل حروف تعبیه شده
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
lipping
قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
presumptive address
آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
sponson
جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
slot
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
stoma
روزنه
loop hole
روزنه
peepholes
روزنه
apertures
روزنه
OS
روزنه
aperture
روزنه
hatches
روزنه
hatched
روزنه
hatch
روزنه
peephole
روزنه
eyehole
روزنه
fenestra
روزنه
outlet
روزنه
fossa
روزنه
case ment
روزنه
hole
روزنه
winnock
روزنه
casement
روزنه
casements
روزنه
eyelets
روزنه
eyelet
روزنه
window
روزنه
breathing hole
روزنه
dream hole
روزنه
imperforate
بی روزنه
holing
روزنه
holes
روزنه
holed
روزنه
outlets
روزنه
orifices
روزنه
port
روزنه
chik
روزنه
pore
روزنه
loop-hole
روزنه
port hole
روزنه
pores
روزنه
breathing-hole
روزنه
orifice
روزنه
ostium
روزنه
peep hole
روزنه
vent
روزنه
vented
روزنه
mesh
روزنه
meshes
روزنه
meshing
روزنه
venting
روزنه
vents
روزنه
spy hole
روزنه
airports
روزنه هوا
ray of hope
روزنه امید
loophole
مفر روزنه
wicker work
روزنه درنصفه
vision slit
روزنه دید
slots
روزنه شیار
illumniation aperture
روزنه روشنایی
bulls eye
روزنه گرد
oval window
روزنه بیضی
inspection hole
روزنه بازبینی
perforates
روزنه دار
perforate
روزنه دار
cellular
روزنه دار
perforating
روزنه دار
aperture
روزنه گشادگی
wall opening
روزنه دیوار
slotting
روزنه شیار
illuminating aperture
روزنه روشنایی
slot
روزنه شیار
aperture
روزنه دید
fenestra ovalis
روزنه بیضی
fenestra rotunda
روزنه گرد
round window
روزنه گرد
fenestration
روزنه گشایی
stomatous
روزنه دار
foramen
روزنه مخرج
eying
روزنه دار
eyes
روزنه دار
oeil de boeuf
روزنه گرد
eyeing
روزنه دار
eye
روزنه دار
mesh aperture
روزنه شبکه
fenestella
روزنه محراب
orifice diameter
قطر روزنه
apertures
روزنه دید
porosity
نسبت روزنه ها
loopholes
مفر روزنه
airport
روزنه هوا
meatus
روزنه معبر
sky light
روزنه سقف
string picture
روزنه کمان
apertures
روزنه گشادگی
dumb chamber
اطاق بی روزنه
scuttle
عقب نشینی روزنه
eye bolt
پیچ روزنه دار
scuttles
عقب نشینی روزنه
scuttled
عقب نشینی روزنه
eye hook
قلاب روزنه دار
scuttling
عقب نشینی روزنه
eyelet plier
انبردست روزنه دار
louver
گنبد روزنه دار
peeped
نیش افتاب روزنه
louvers
گنبد روزنه دار
louvre
گنبد روزنه دار
peeping
نیش افتاب روزنه
peeps
نیش افتاب روزنه
archery-house
روزنه باریک تیزاندازی
pore
روزنه خلل وفرج
pores
روزنه خلل وفرج
peep
نیش افتاب روزنه
interfenestration
پهنای حرزمیان دو روزنه
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
micropyle
روزنه یاسوراخ بسیار ریزوخرد
shutters
پشت پنجرهای پرده روزنه
shutter
پشت پنجرهای پرده روزنه
penny in the slot
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
wing tanks
تانکهای سوخت که داخل بال تعبیه شده یا بخشی از بال راتشکیل میدهد
echoing
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
perfoliate
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
forms
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
formed
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
averaged
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaging
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com