English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (4 milliseconds)
English Persian
daily bread روزی
duily bread روزی
once upon a time روزی
per day روزی
per diem روزی
someday روزی
some day روزی
Other Matches
parlour boarder شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
some time or other یک روزی
some d. یک روزی
some day یک روزی
hostelry شبانه روزی
semidiurnal کشندنیم روزی
round-the-clock شبانه روزی
one spoonful a day روزی یک قاشق
hostels شبانه روزی
hostel شبانه روزی
a few days چند روزی
on a given day در روزی معین
perdiem بقرار روزی
quotidian شبانه روزی
circadian شبانه روزی
two table spoonful a day روزی دو قاشق سوپخوری
boarder شاگرد شبانه روزی
semidiurnal جذر و مد نیم روزی
since the outbreak of the war از روزی که جنگ در گرفت
hand to mouth محتاج گنجشک روزی
boarding schools اموزشگاه شبانه روزی
de die in diem از روزی به روز دیگر
boarding school اموزشگاه شبانه روزی
boarders شاگرد شبانه روزی
hosteler مقیم شبانه روزی
hand-to-mouth محتاج گنجشک روزی
circadian rythm ریتم شبانه روزی
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
boarding مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
it a day روزی یک فنجان چای خوری
public school دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
If things changer one day then … اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
red letter day <idiom> روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
rushee دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
juniorate مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own. روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it? امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
youth hostel شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostels شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com