English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
m day روز اعلام بسیج عمومی
Other Matches
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
general mobilization بسیج عمومی
demobilization رفع بسیج عمومی
demobilization بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
general alarm اژیر اعلام خطر عمومی
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
mobilization reserves ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
general act قرارداد عمومی سندی است که شرکت کنندگان در کنفرانس تنظیم نموده مفاد ان را مانند قسمتی ازقوانین داخلی بر خود لازم الاتباع اعلام می نمایند
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
mobilisation بسیج
mobilization بسیج
full mobilization بسیج کامل
mobilization بسیج کردن
partial mobilization بسیج جزیی
mobilization base مبنای بسیج
economic mobilization بسیج اقتصادی
m day روز بسیج
mobilization exercise تمرین بسیج
immobilises بی بسیج کردن
immobilising بی بسیج کردن
mobilization of savings بسیج پس انداز
immobilize بی بسیج کردن
immobilized بی بسیج کردن
reserve mobilization بسیج احتیاطها
immobilizes بی بسیج کردن
immobilizing بی بسیج کردن
civilian preparedness for war بسیج غیرنظامیان
mobilising بسیج کردن
mobilizing بسیج کردن
mobilized بسیج کردن
mobilised بسیج کردن
mobilises بسیج کردن
mobilize بسیج کردن
immobilised بی بسیج کردن
mobilizes بسیج کردن
recalled بسیج کردن قوا
mobilization exercise تمرین بسیج نیروها
recall بسیج کردن قوا
recalls بسیج کردن قوا
total mobilization بسیج کامل نیروها
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
assembly محل بسیج افراد احتیاط
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
emergency leave سطح امادلازم برای بسیج
economic mobilization بسیج منابع اقتصادی باصرفه
mobilization بسیج کردن تحرک دادن
battalia بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
m day force نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
mobilization به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
levy in mess نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
indigitation اعلام
declarations اعلام
promulgator اعلام
meld اعلام
proclamation اعلام
proclamations اعلام
Annunciation اعلام
predication اعلام
indiction اعلام
annunciator اعلام گر
promulgation اعلام
notification اعلام
intimation اعلام
intimations اعلام
acknowledgement اعلام
declaration اعلام
acknowledgments اعلام
enunciation اعلام
enouncement اعلام
acknowledgements اعلام
quotes اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
declaredly بطور اعلام
blazer اعلام کننده
hangers اعلام کننده
receipts اعلام وصول
hanger اعلام کننده
exclaims اعلام کردن
receipt اعلام وصول
broadcasts اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
quoted اعلام کردن
blazers اعلام کننده
quote اعلام کردن
enunciator اعلام کننده
enunciable اعلام کردنی
enounce اعلام کردن
enouce اعلام کردن
declaration of interest اعلام بهره
promulgation اعلام دارنده
impeachment اعلام جرم
exclaim اعلام کردن
declaration اعلامیه اعلام
exclaimed اعلام کردن
declarations اعلامیه اعلام
indictments اعلام جرم
indictment اعلام جرم
announce اعلام کردن
foretoken اعلام قبلی
acclaimed اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
disclosed اعلام شده
acknowledgement of receipt اعلام وصول
acknowledgment اعلام وصول
advice of fate اعلام وضعیت
advising bank اعلام میکند
statement اعلام کردن
statements اعلام کردن
statement of charge اعلام اتهامات
larum اعلام خطر
annunciator اعلام کننده
vociferator اعلام دارنده
promulgates اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
proclamation اعلام کردن
alerting اعلام خطرکردن
sound alarm اعلام صدا
warning اعلام خطر
warnings اعلام خطر
promulgating اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
pronouncer اعلام کننده
promulge اعلام کردن
line call اعلام خط نگهدار
blazon اعلام کردن
announced اعلام کردن
announces اعلام کردن
announcing اعلام کردن
touche اعلام برخورد
enunciate اعلام کردن
call out اعلام خطر
enunciated اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
promulgator اعلام دارنده
proclaimer اعلام کننده
enunciates اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
indicted اعلام جرم کردن
indicting اعلام جرم کردن
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
indicts اعلام جرم کردن
acknowledgement اعلام وصول رسید
impeach اعلام جرم کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
battle lantern چراغ اعلام خطر
absolves اعلام بی تقصیری کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
call out اعلام خطر کردن
acknowledgements اعلام وصول رسید
acknowledgments اعلام وصول رسید
alert station ایستگاه اعلام خطر
aldis lmap چراغ اعلام خطر
pyrotechnics فشفشفه اعلام خطر
caution flag پرچم اعلام خطر
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
acknowledgment شماره اعلام وصول
annunciator اعلام کننده فرامین
authenticator اعلام کننده نشانی
impeaching اعلام جرم کردن
chemical alarm اعلام خطر شیمیایی
impeaches اعلام جرم کردن
alerts اعلام خطر اژیرهوایی
alerted اعلام خطر اژیرهوایی
alert اعلام خطر اژیرهوایی
impeached اعلام جرم کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
test announcement اعلام نتیجه ازمایش
indict اعلام جرم کردن
blinded چراغ اعلام خطر
blinds چراغ اعلام خطر
merged اعلام مسیر تعقیب
receipt اعلام وصول نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
indicter اعلام جرم کننده
acknowledging اعلام معرف کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
blind چراغ اعلام خطر
The results of the competition were announced . نتایج مسابقه اعلام شد
line call اعلام خط نگه دار
promulgation of treaty اعلام مفاد معاهده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com