Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
cottar
روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
cotter
روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
Other Matches
cot
کلبه روستایی
[حقیر]
scotch gambit
گامبی اسکاتلندی درگشایش اسکاتلندی شطرنج
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
villenage
رعیتی
villeinage
رعیتی
rural
رعیتی
vassalage
رعیتی
serfdom
رعیتی
farm house
خانه رعیتی
farmhouse
خانه رعیتی
farmhouses
خانه رعیتی
homestead
مزرعه رعیتی
farm-house
خانه رعیتی
homesteads
مزرعه رعیتی
villeinage
ارباب رعیتی
barnyard
حیاط رعیتی
barnyards
حیاط رعیتی
steading
خانه رعیتی
serfdom system
نظام رعیتی
onstead
خانه رعیتی
hovel
خانه رعیتی
serfdom
نظام رعیتی
hovels
خانه رعیتی
farmery
ساختمانهای رعیتی
farmery
خانه رعیتی ومتعلقات ان
servitude
خدمت اجباری رعیتی
north briton
اسکاتلندی
scotchman
اسکاتلندی
scotches
اسکاتلندی
erse
اسکاتلندی
scotched
اسکاتلندی
scotchwoman
زن اسکاتلندی
scotch
اسکاتلندی
Scottish
اسکاتلندی
Scot
اسکاتلندی
Scotsman
اسکاتلندی
Scotsmen
اسکاتلندی
scotching
اسکاتلندی
Scots
اسکاتلندی
scotish
اسکاتلندی
hulls
خانه رعیتی تنه کشتی
barton
حیاط رعیتی صاحب ملک
hull
خانه رعیتی تنه کشتی
farmstead
مزرعه و حوالی ان علاقجات رعیتی
scotching
ویسکی اسکاتلندی
collies
سگ گله اسکاتلندی
scotticize
اسکاتلندی مه اب شدن
scotch opening
گشایش اسکاتلندی
collie
سگ گله اسکاتلندی
lairds
ملاک اسکاتلندی
laird
ملاک اسکاتلندی
scotches
ویسکی اسکاتلندی
scotched
ویسکی اسکاتلندی
scotch
ویسکی اسکاتلندی
writer to the signet
مشاور حقوقی اسکاتلندی
kirkman
عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
Gaelic
زبان بومی اسکاتلندی
vassals
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
vassal
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
aberdeen angus
گاو بی شاخ پرواری اسکاتلندی
skye terrier
سگ کوچک وپا کوتاه اسکاتلندی
Scotticism
اداب وخصوصیات اسکاتلندی خسیسی
Scotticisms
اداب وخصوصیات اسکاتلندی خسیسی
scotch four knights' game
بازی چهاراسب اسکاتلندی شطرنج
goring gambit
گامبی گورینگ در بازی شطرنج اسکاتلندی
gael
مردم کوهستانی اسکاتلند سلتهای اسکاتلندی
garron
یکجور اسب کوچک اسکاتلندی وایرلندی
mountain dew
ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
hull
کلبه
hut
کلبه
lodge
کلبه
huts
کلبه
shanties
کلبه
lodges
کلبه
shacks
کلبه
shack
کلبه
hovels
کلبه
hovel
کلبه
lodged
کلبه
shanty
کلبه
hulls
کلبه
cottages
کلبه
cottage
کلبه
cabin
کلبه
cabana
کلبه
cabins
کلبه
chalets
کلبه ییلاقی
barrack
کلبه چوبی
cottagers
کلبه نشین
barracked
کلبه چوبی
hutment
کلبه نشینی
barracking
کلبه چوبی
cottager
کلبه نشین
doh hutch
کلبه تنگ
dog hole
کلبه تنگ
hutment
زندگی در کلبه
hutholder
کلبه نشین
chalet
کلبه ییلاقی
igloos
کلبه اسکیموها
chalet
کلبه شبانی
mud house
کلبه گلی
wanding kidney
کلبه متحرک
iglu
کلبه اسکیموها
igloo
کلبه اسکیموها
wigwams
کلبه سرخ پوستان
chalet
کلبه یاالونک چوبی
shanty
در کلبه زندگی کردن
cote
کبوتر خانه کلبه
chalets
کلبه یاالونک چوبی
shanties
در کلبه زندگی کردن
hutch
کلبه خانه کوچک
hutches
کلبه خانه کوچک
wigwam
کلبه سرخ پوستان
galloway
اسب مخصوص چهار نعل نوعی تاتوی اسکاتلندی ازنژاد گالووی
hawbuck
روستایی کم رو
yokel
روستایی
Ferme ornee
[روستایی]
yokels
روستایی
clodhopper
روستایی
clodhoppers
روستایی
tao
روستایی
villager
روستایی
loblolly
روستایی
agrestic
روستایی
bucolic
روستایی
cottagers
روستایی
russetting
روستایی
rural
روستایی
russeting
روستایی
muzhik or moujik
روستایی
ruralist
روستایی
churl
روستایی
peasants
روستایی
villagers
روستایی
peasant
روستایی
boor
روستایی
rustic
روستایی
boors
روستایی
cottager
روستایی
Bidonville
[نوعی کلبه در کلکته هندوستان]
hoyden
روستایی بی تربیت
plough boy
جوانک روستایی
russet
روستایی ضخیم
musette
یکجوررقص روستایی
hobnail
دهاتی روستایی
municipal road
راه روستایی
isolated electric plant
نیروگاه روستایی
diamond-faced
روستایی سازی
puli
سگ روستایی مجارستانی
cottages
خانه روستایی
villatic
روستایی دهاتی
cottage industry
صنعت روستایی
ruralize
روستایی شدن
cottage
خانه روستایی
gammer
پیر زن روستایی
cottage industries
صنعت روستایی
rurality
زندگی روستایی
predial or prae
کشتی روستایی
swain
جوان روستایی
kraals
دهکده بومیان افریقای جنوبی کلبه
jacal
کلبه سقف پوشالی مکزیکی چپر
kraal
دهکده بومیان افریقای جنوبی کلبه
rustic manners
اطوار روستایی یا ناهنجار
snowshed
پناهگاه روستایی در برابربرف
vertical loom
دار روستایی
[قالی]
ruralization
ایجاد زندگی روستایی
countrified
روستایی روستا صفت
gaffers
پیر مرد روستایی
gaffer
پیر مرد روستایی
pastoralism
سبک شعر روستایی
hawbuck
روستایی بیدست وپا
bumpkin
روستایی نادان یا کودن
country seat
خانهی بزرگ روستایی
bumpkins
روستایی نادان یا کودن
country seats
خانهی بزرگ روستایی
georgic
وابسته به کشاورزی روستایی
countryfied
روستایی روستا صفت
peasntry
حالت یا خوی روستایی
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
wickiup
کلبه حصیری مخروطی شکل سرخ پوستان
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
idylls
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idylls
چکامه درباره زندگی روستایی
a rural backwater
محل روستایی عقب افتاده
idyll
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyl
چکامه درباره زندگی روستایی
idyll
چکامه درباره زندگی روستایی
idyl
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
grange
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
granges
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
pastorale
شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
pastoralist
سازنده شعرهای روستایی چوپان
kern
پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
jacquerie
شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
vestal
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
cottier
روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
maud
یکجور پارچه پیچازی که شبانان اسکاتلندی میپوشند یکجور گلیم سفری
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com