Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
sunlit
روشن از فروغ افتاب
Other Matches
heliotrope
گل افتاب گردان ارغوانی روشن
solarium
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
splendent
پر فروغ
blaze
فروغ
blazes
فروغ
blazed
فروغ
aphotic
بی فروغ
shine
فروغ تابش
shines
فروغ تابش
phototroph
فروغ- پرواره
luminary
پر فروغ شخصیت تابناک
luminosity
جسم نورانی فروغ
luminaries
پر فروغ شخصیت تابناک
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
sunless
بی افتاب
sunniest
افتاب رو
subsolar
در فل افتاب
sunned
افتاب
suns
افتاب
sunning
افتاب
sunny
افتاب رو
dislocates
افتاب
dislocate
افتاب
queen's weather
افتاب
photosphere
افتاب
sunshine
افتاب
sunnier
افتاب رو
patent to the sun
افتاب رو
sun
افتاب
dislocating
افتاب
helianthus
گل افتاب گردان
heliotherapy
معالجه با افتاب
heliotrope
گل افتاب پرست
sunbeam
تیغ افتاب
sunbeams
پرتو افتاب
giant circle
افتاب شکسته
heliotrope
افتاب گرای
sunbeams
تیغ افتاب
sunbeam
پرتو افتاب
german giant swing
افتاب شکسته
chamaeleontis
افتاب پرست
visor
افتاب گردان
sundial
شاخص افتاب
sunburn
افتاب زدگی
heliosis
افتاب زدگی
cockshut
غروب افتاب
giant swing
افتاب یا مهتاب
sundials
شاخص افتاب
helianthemum
افتاب چرخ
heliograph
افتاب نگار
helianthemum
چرخ افتاب
heliolatrous
افتاب پرست
heliologist
افتاب شناس
eclipse of sun
افتاب گرفتگی
broiling sun
افتاب سوزان
heliophilous
افتاب دوست
chamaeleon
افتاب پرست
visors
افتاب گردان
girasole
گل افتاب پرست
dry in the sun
خشکاندن در افتاب
girasol
گل افتاب پرست
heliotropism
افتاب گرایی
sunshine
تابش افتاب
sunstruck
افتاب زده
sunflowers
گل افتاب گردان
sunshiny
افتاب گیر
sunshine recorder
افتاب سنج
sunlike
مانند افتاب
basks
افتاب خوردن
sunbaked
افتاب پخته
sun worship
افتاب پرستی
sun struck
افتاب زده
basking
افتاب خوردن
weather beaten
افتاب زده
sun dried
در افتاب خشکانیده
sunup
طلوع افتاب
sunward
سوی افتاب
sunshine
نور افتاب
sunsets
غروب افتاب
dawns
طلوع افتاب
dawning
طلوع افتاب
dawned
طلوع افتاب
visorless
بی افتاب گردان
visard
افتاب گردان
dawn
طلوع افتاب
turnsole
گل افتاب گردان
sun worshipper
افتاب پرست
sunflower
گل افتاب گردان
sunlight
نور افتاب
basked
افتاب خوردن
vizor
افتاب گردان
sunrise
طلوع افتاب
p of the sun
طلوع افتاب
sunshade
افتاب گردان
solarization
تابش افتاب
patent to the sun
افتاب گیر
solarism
افسانههای افتاب
roman candle
افتاب مهتاب
daisies
گل افتاب گردان
p of the sun
نیش افتاب
sunrises
طلوع افتاب
bask
افتاب خوردن
sun burn
افتاب زدگی
sun beam
پرتو افتاب
sunbath
حمام افتاب
sunshades
افتاب گردان
sunstroke
افتاب زدگی
streamers
تیغ افتاب
streamer
تیغ افتاب
daisy
گل افتاب گردان
sunbathing
حمام افتاب گرفتن
basked
حمام افتاب گرفتن
bask
حمام افتاب گرفتن
sunburn
افتاب سوخته کردن
peeps
نیش افتاب روزنه
peeping
نیش افتاب روزنه
sunbathed
حمام افتاب گرفتن
basking
حمام افتاب گرفتن
peeped
نیش افتاب روزنه
sunbathes
حمام افتاب گرفتن
sunflowers
گیاه افتاب گرا
sunbathe
حمام افتاب گرفتن
peep
نیش افتاب روزنه
sunflower
گیاه افتاب گرا
helianthus
روزگردک جنس گل افتاب
side screen
چادر افتاب گیر
solisequous
تابع گردش افتاب
solarize
درمعرض افتاب قراردادن
basks
حمام افتاب گرفتن
under the sun
در جهان در زیر افتاب
sun dial
افتاب نما مقنطره
to take the sun
افتاب بخود دادن
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
sunshiny
منور از نور افتاب
sunbaked
حرارت افتاب دیده
sunbaked
در افتاب خشک شده
sung hat
کلاه افتاب گیر
sun hat
کلاه افتاب گیر
insolation
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
sunrises
طلوع خورشید تیغ افتاب
fire opal
گل افتاب گردان عین الشمس
sunrise
طلوع خورشید تیغ افتاب
ra
خدای افتاب مصریان قدیم
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
sun deck
عرشه افتاب گیر کشتی
sun disk
صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
suns
درمعرض افتاب قرار دادن
sun
درمعرض افتاب قرار دادن
helioscope
دوربین افتاب بینی خورشیدبین
tannage
قهوهای در اثر اشعه افتاب
sunning
درمعرض افتاب قرار دادن
parches
تفتیدن افتاب سوخته کردن
heliograph
دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
sunned
درمعرض افتاب قرار دادن
parch
تفتیدن افتاب سوخته کردن
apollo
خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
sunlight
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
cosmical
برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
the sun had parched his skin
افتاب پوست تنش را سوزانده بود
heliotropic
رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
solarize
زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
sticky wicket
زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
stockfish
ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
tan
باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
sunfast
محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
havelock
روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
biltong
گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
airglow
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
alight
روشن
alighted
روشن
alighting
روشن
alights
روشن
shrill
روشن
elucidates
روشن
explicit
<adj.>
روشن
distinct
<adj.>
روشن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com