Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 212 (13 milliseconds)
English	Persian
picture	روشن ساختن
pictured	روشن ساختن
pictures	روشن ساختن
picturing	روشن ساختن
illuminate	روشن ساختن
illuminates	روشن ساختن
illuminating	روشن ساختن
Search result with all words
highlighting	روشن ساختن مشخص کردن
illustrate	بامثال روشن ساختن
illustrates	بامثال روشن ساختن
illustrating	بامثال روشن ساختن
illume	منور کردن روشن فکر ساختن
Other Matches
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit	روز روشن روشن کردن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylight	روز روشن روشن کردن
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
on/off	روشن
alighting	روشن
expressing	روشن
alighted	روشن
expresses	روشن
alight	روشن
express	روشن
expressed	روشن
clean-cut	روشن
furbisher	روشن گر
shrillest	روشن
shriller	روشن
shrill	روشن
elucidating	روشن
clears	روشن
explicit	روشن
cleaners	روشن
clearest	روشن
legible	روشن
litten	روشن
luculent	روشن
elucidates	روشن
clear	روشن
elucidate	روشن
transparent	روشن
clear-cut	روشن
transparently	روشن
clearer	روشن
moonlit	روشن
nitid	روشن
set	روشن
alights	روشن
setting up	روشن
in a good light	روشن
cloudless	روشن
perspicuous	روشن
elucidated	روشن
sharp cut	روشن
on	روشن
lightest	روشن
definite	روشن
lucid	روشن
unequivocally	روشن
unequivocal	روشن
bright	روشن
brighter	روشن
sunnier	روشن
brightest	روشن
sunniest	روشن
sunny	روشن
sets	روشن
clean cut	روشن
clear cut	روشن
fogless	روشن
vivid	روشن
eyebright	روشن
light	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
lighted	روشن
notable <adj.>	روشن
explicit <adj.>	روشن
distinct <adj.>	روشن
eidetic	روشن
diaphanous	روشن
clairvoyance	روشن بینی
bertha	درخشان روشن
In broad daylight.	درروز روشن
elucidate	روشن کردن
liberally	با فکر روشن
luminary	جسم روشن
elucidated	روشن کردن
enlightenment	روشن فکری
vividly	بطور روشن
clairvoyant	روشن بین
clairvoyants	روشن بین
twilight	تاریک روشن
twilight	تاریک و روشن
twilight	صبح روشن
refresh	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
refreshes	روشن کردن
elucidating	روشن کردن
illumination	روشن سازی
illuminations	روشن سازی
mauve	ارغوانی روشن
luminaries	جسم روشن
elucidates	روشن کردن
brightly	بطور روشن
alive	روشن سرزنده
lighting	سایه روشن
illuminate	روشن فکر
illuminates	روشن کردن
illuminates	روشن فکر
illuminating	روشن کردن
illuminating	روشن فکر
illuminate	روشن کردن
fireball	شهاب روشن
clear-sighted	روشن بین
light	روشن کردن
lighted	روشن کردن
lightest	روشن کردن
tone	سایه روشن
tones	سایه روشن
pellucid	بلورین روشن
luminescence	روشن تابی
inexplicable	روشن نکردنی
fireballs	شهاب روشن
second sight	روشن بینی
ignite	روشن کردن
ignited	روشن کردن
ignites	روشن کردن
igniting	روشن کردن
kindle	روشن شدن
kindled	روشن شدن
kindles	روشن شدن
brighten	روشن کردن
brightened	روشن کردن
brightening	روشن کردن
enlightens	روشن فکرکردن
enlightening	روشن فکرکردن
illumine	روشن کردن
illumined	روشن کردن
illumines	روشن کردن
illumining	روشن کردن
clarifies	روشن کردن
clarify	روشن کردن
clarifying	روشن کردن
serene	روشن صاف
limpid	روشن خالص
enlighten	روشن فکرکردن
brightens	روشن کردن
light and shade	سایه روشن
perspicuity	روشن بینی
perspicuously	بطور روشن
pervious	روشن بین
phanerogamic	روشن زاد
phanerogamous	روشن زاد
pick wickian	روشن بین
picturesquely	بطور روشن
power on	روشن کردن
power up	روشن کردن
relume	روشن کردن
penumbra	سایه روشن
pale varnish	لاک روشن
clearer	: روشن کردن
clear	روشن زدودن
lightish	نسبتا روشن
lightsome	سبک روشن
clear	: روشن کردن
lightsome	برنگ روشن
lucent	روشن وشفاف
lumine	روشن کردن
to bring tl light	روشن کردن
nacarat	قرمز روشن
saturated colour	رنگهای روشن
to brighten up	روشن شدن
to clear up	روشن کردن
light <adj.>	رنگ روشن
yin yang	تیره و روشن
Paleblue <adj.> <noun>	آبی روشن
to come to light	روشن شدن
to fire up	روشن کردن
to shed light on	روشن کردن
to switch on	روشن کردن
traffic signal	نشانه روشن
transparent color	رنگ روشن
transpicuous	روشن اشکار
turn on	روشن کردن
unambiguous	واضح روشن
haze	روشن نبودن مه
clearer	روشن زدودن
eidetic memory	یاد روشن
illuminator	روشن کننده
broad minded	روشن فکر
clear sighted	روشن بین
illuminative	روشن کننده
clear sightedness	روشن بینی
illuminant	روشن کننده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com