English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
enlightenment روشن فکری
Search result with all words
aeolist انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
Other Matches
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
daylight روز روشن روشن کردن
daylit روز روشن روشن کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
excogitative فکری
reflectional فکری
intellectual فکری
intellectuals فکری
mental فکری
conceptual فکری
inconsiderateness بی فکری
cerebral فکری
incogitancy بی فکری
incogitance بی فکری
notional فکری
irreflection بی فکری
braininess فکری
head work کار فکری
perspective جنبه فکری
dyslogia گفتارپریشی فکری
provinciality کوته فکری
brain work کار فکری
perspectives جنبه فکری
reflective فکری بازتابی
sentience زندگی فکری
prudery کوته فکری
provincialism کوته فکری
insularism کوته فکری
infantilism of thought کوته فکری
mental work کار فکری
narrow minddedness کوتع فکری
obsessive rumination نشخوار فکری
perspicuity روش فکری
ideological war جنگ فکری
ideational shield سپر فکری
heartsease اسایش فکری
notions ادراک فکری
notion ادراک فکری
intellectual capital سرمایه فکری
captivity گفتاری فکری
indoctrination تلقین فکری
visualization تجسم فکری
mechanical غیر فکری
caprices تمایل فکری
ideo motor فکری- حرکتی
obsession وسواس فکری
obsessions وسواس فکری
caprice تمایل فکری
fanaticism کوته فکری
psychopathy اختلالات فکری وروانی
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
He is an inconderate person . آدم بی فکری است
that is a good idea خوب فکری است
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
ideo motor act عمل فکری- حرکتی
intellectualize بصورت فکری در اوردن
habiliment جامه استعداد فکری
absolute آزاد از قیود فکری
equanimity تعادل فکری انصاف
brainstorms اشفتگی فکری موقتی
brainstorm اشفتگی فکری موقتی
sympathisers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
To dismiss something from ones thoughtl . فکری را از سر خود بیرون کردن
She's quite a back number. <idiom> او [زن] آدم کهنه فکری است.
moron فرد فاقد رشد فکری
obsessive compulsive state حالت وسواس فکری- عملی
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ? به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
pixilated دارای عدم تعادل فکری
(have a) bee in one's bonnet <idiom> فکری که مکررا به ذهن میآید
sympathizers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
morons فرد فاقد رشد فکری
sympathizer طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathetically ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
idological parties احزاب دارای روش فکری خاص
radicalism اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
ideology روش فکری فرد یا طبقه خاص
mastermind دارای نبوغ فکری ابداع کردن
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
obsessive compupsive disorer روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
masterminding دارای نبوغ فکری ابداع کردن
tabula rasa مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
ideologies روش فکری فرد یا طبقه خاص
masterminded دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds دارای نبوغ فکری ابداع کردن
psychomotor ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
psychokinesis عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Marxism روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
orthopsychiatry تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
churned بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
To work on someone کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
churn بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
cult هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
cults هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
feel out <idiom> صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
evolutionism روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
stalinism سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
dialectic البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند
trotskism سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
egalitaire روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
outside agency شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
escapism هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
idealism روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
objectivism روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
ideologies روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideology روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
commitment board هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
erastianism سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
dogmatism دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
conservatism عقیده معتقدین به حفظ وضع موجود روش فکری احزاب " توری " درانگلستان که محتوای عقایدشان محافظه کارانه بوده است
controvrsism روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
internationalism روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
whiggism روش فکری منتسب به حزب "ویگ " که در واقع حزب لیبرال و ازادیخواه انگلستان بود
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
horizon افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons افق فکری بوسیله افق محدود کردن
mercantilism روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
alighting روشن
alight روشن
clear-cut روشن
vivid روشن
alighted روشن
clear cut روشن
elucidate روشن
elucidated روشن
on روشن
moonlit روشن
shriller روشن
cloudless روشن
legible روشن
elucidates روشن
shrillest روشن
alights روشن
furbisher روشن گر
shrill روشن
fogless روشن
eyebright روشن
eidetic روشن
elucidating روشن
in a good light روشن
clean-cut روشن
definite روشن
bright روشن
brighter روشن
brightest روشن
clearer روشن
light روشن
clear روشن
lighted روشن
lightest روشن
diaphanous روشن
explicit <adj.> روشن
cleaners روشن
explicit روشن
expressing روشن
expresses روشن
express روشن
setting up روشن
sets روشن
set روشن
on/off روشن
clean cut روشن
clears روشن
sharp cut روشن
clearest روشن
transparently روشن
transparent روشن
expressed روشن
unequivocally روشن
unequivocal روشن
notable <adj.> روشن
litten روشن
perspicuous <adj.> روشن
lucid روشن
nitid روشن
distinct <adj.> روشن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com