English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
to keep in روشن نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
Other Matches
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
keep the fire in اتش را روشن نگاه دارید
to keep any one waiting نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
stopped نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
wedge باگوه نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
commemorate بیادگار نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
freeze ثابت نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
keep on بازهم نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
wedges باگوه نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
spare برای یدکی نگاه داشتن
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared برای یدکی نگاه داشتن
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit روز روشن روشن کردن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
daylight روز روشن روشن کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
glanced نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
gloatingly با نگاه
glimpse نگاه کم
look here نگاه کن
gander : نگاه
looks نگاه
slant نگاه کج
view نگاه
observantion نگاه
ganders : نگاه
look نگاه
looked نگاه
by sight از نگاه
leering نگاه کج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com