Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (10 milliseconds)
English	Persian
shimmer	روشن وخاموش شدن
shimmered	روشن وخاموش شدن
shimmering	روشن وخاموش شدن
shimmers	روشن وخاموش شدن
Other Matches
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
brightest	روشن
vivid	روشن
nitid	روشن
sunnier	روشن
explicit	روشن
cleaners	روشن
clean-cut	روشن
clean cut	روشن
elucidating	روشن
expressing	روشن
expresses	روشن
expressed	روشن
express	روشن
setting up	روشن
luculent	روشن
eyebright	روشن
brighter	روشن
bright	روشن
in a good light	روشن
lighted	روشن
fogless	روشن
definite	روشن
furbisher	روشن گر
on	روشن
light	روشن
lightest	روشن
litten	روشن
sets	روشن
set	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
diaphanous	روشن
clear cut	روشن
legible	روشن
on/off	روشن
clearer	روشن
clear	روشن
alight	روشن
unequivocal	روشن
transparently	روشن
notable <adj.>	روشن
explicit <adj.>	روشن
distinct <adj.>	روشن
clear-cut	روشن
lucid	روشن
unequivocally	روشن
transparent	روشن
clearest	روشن
alighted	روشن
alighting	روشن
cloudless	روشن
moonlit	روشن
eidetic	روشن
elucidate	روشن
elucidated	روشن
sunny	روشن
elucidates	روشن
sunniest	روشن
sharp cut	روشن
perspicuous	روشن
shriller	روشن
shrillest	روشن
clears	روشن
shrill	روشن
alights	روشن
liberally	با فکر روشن
refresh	روشن کردن
bertha	درخشان روشن
luminaries	جسم روشن
illumination	روشن سازی
enlightenment	روشن فکری
clairvoyance	روشن بینی
luminary	جسم روشن
illuminations	روشن سازی
refreshes	روشن کردن
brightening	روشن کردن
brightened	روشن کردن
brighten	روشن کردن
kindles	روشن شدن
kindled	روشن شدن
kindle	روشن شدن
igniting	روشن کردن
ignites	روشن کردن
ignited	روشن کردن
ignite	روشن کردن
enlightens	روشن فکرکردن
enlightening	روشن فکرکردن
brightens	روشن کردن
unambiguous	واضح روشن
elucidate	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
twilight	صبح روشن
twilight	تاریک و روشن
twilight	تاریک روشن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
mauve	ارغوانی روشن
brightly	بطور روشن
vividly	بطور روشن
elucidating	روشن کردن
elucidates	روشن کردن
elucidated	روشن کردن
enlighten	روشن فکرکردن
Paleblue <adj.> <noun>	آبی روشن
to switch on	روشن کردن
to shed light on	روشن کردن
to fire up	روشن کردن
to come to light	روشن شدن
to clear up	روشن کردن
to bring tl light	روشن کردن
to brighten up	روشن شدن
saturated colour	رنگهای روشن
relume	روشن کردن
power up	روشن کردن
power on	روشن کردن
picturesquely	بطور روشن
pick wickian	روشن بین
phanerogamous	روشن زاد
phanerogamic	روشن زاد
traffic signal	نشانه روشن
transparent color	رنگ روشن
yin yang	تیره و روشن
light <adj.>	رنگ روشن
In broad daylight.	درروز روشن
turn on	روشن کردن
transpicuous	روشن اشکار
pervious	روشن بین
perspicuously	بطور روشن
perspicuity	روشن بینی
lightsome	برنگ روشن
half tone	سایه روشن
full orbed	تمام روشن
fire up	روشن کردن
emblaze	روشن کردن
elucidatory	روشن سازنده
eidetic memory	یاد روشن
documentary photography	تصویر روشن
ditinct	روشن مشخص
clear varnish	لاک روشن
clear sightedness	روشن بینی
clear sighted	روشن بین
burn in	ازمایش روشن
broad minded	روشن فکر
broad day light	روز روشن
head work	فکر روشن
illume	روشن کردن
penumbra	سایه روشن
paris blue	جوهرابی روشن
pale varnish	لاک روشن
nacarat	قرمز روشن
lumine	روشن کردن
lucent	روشن وشفاف
lightsome	سبک روشن
lightish	نسبتا روشن
light and shade	سایه روشن
keen sighted	روشن بین
jacinthe	نارنجی روشن
irradiative	روشن سازنده
illuminator	روشن کننده
illuminative	روشن کننده
illuminant	روشن کننده
bright red	قرمز روشن
inexplicable	روشن نکردنی
illuminating	روشن ساختن
second sight	روشن بینی
clear	روشن زدودن
clearest	روشن زدودن
clears	: روشن کردن
luminescence	روشن تابی
picturing	روشن ساختن
fireball	شهاب روشن
limpid	روشن خالص
illumine	روشن کردن
illumined	روشن کردن
illumines	روشن کردن
pictures	روشن ساختن
clearer	: روشن کردن
pictured	روشن ساختن
illuminate	روشن ساختن
illuminates	روشن کردن
illuminates	روشن فکر
illuminate	روشن فکر
illuminates	روشن ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com