Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (32 milliseconds)
English
Persian
illuminate
روشن کردن منطقه
illuminates
روشن کردن منطقه
illuminating
روشن کردن منطقه
Search result with all words
illumination
روشن کردن منطقه روشنایی
illuminations
روشن کردن منطقه روشنایی
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illumination by reflection
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
Other Matches
histogen
منطقه روشن محدودیا غیر محدودی از بافتهای اولیه
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
run up area
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
haven submarine
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
skid row
<idiom>
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddocks
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddock
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
fire up
روشن کردن
ignited
روشن کردن
elucidates
روشن کردن
refreshed
روشن کردن
relume
روشن کردن
elucidating
روشن کردن
refreshes
روشن کردن
ignite
روشن کردن
to fire up
روشن کردن
ignites
روشن کردن
illumining
روشن کردن
illumines
روشن کردن
brightens
روشن کردن
brightening
روشن کردن
illumined
روشن کردن
brightened
روشن کردن
brighten
روشن کردن
to bring tl light
روشن کردن
illumine
روشن کردن
to clear up
روشن کردن
emblaze
روشن کردن
igniting
روشن کردن
elucidated
روشن کردن
clarify
روشن کردن
clear
: روشن کردن
to switch on
روشن کردن
illuminating
روشن کردن
lighted
روشن کردن
clearer
: روشن کردن
clarifies
روشن کردن
clearest
: روشن کردن
to shed light on
روشن کردن
clears
: روشن کردن
power up
روشن کردن
elucidate
روشن کردن
power on
روشن کردن
refresh
روشن کردن
illuminates
روشن کردن
clarifying
روشن کردن
illuminate
روشن کردن
light
روشن کردن
lumine
روشن کردن
illume
روشن کردن
turn on
روشن کردن
lightest
روشن کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
remote
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
remotest
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remoter
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
to make something clear
چیزی را روشن کردن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
turn over
<idiom>
موتور را روشن کردن
explicates
روشن کردن فاهرکردن
explicated
روشن کردن فاهرکردن
explicate
روشن کردن فاهرکردن
explicating
روشن کردن فاهرکردن
igniting
روشن کردن گیراندن
coldest
روشن کردن یک کامپیوتر
colds
روشن کردن یک کامپیوتر
restart
روشن کردن دوباره
ignites
روشن کردن گیراندن
to light a cigarette
سیگاری را روشن کردن
ignited
روشن کردن گیراندن
colder
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
owl light
کمی روشن کردن
to kindle
آتش روشن کردن
refurbish
روشن و تازه کردن
refurbished
روشن و تازه کردن
refurbishes
روشن و تازه کردن
refurbishing
روشن و تازه کردن
to play with fire
آتش روشن کردن
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
ignite
روشن کردن گیراندن
To light a fire .
آتش روشن کردن
lightens
درخشیدن روشن کردن
clarifying
روشن کردن یا شدن
clarify
روشن کردن یا شدن
lightened
درخشیدن روشن کردن
clarifies
روشن کردن یا شدن
to bring out in relief
برجسته یا روشن کردن
lighten
درخشیدن روشن کردن
lightening
درخشیدن روشن کردن
To light ( kindle) a fire.
آتش روشن کردن
cold start
دوباره روشن کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
turn on
<idiom>
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
infiltrates
نفوذ کردن در منطقه
infiltrated
نفوذ کردن در منطقه
infiltrating
نفوذ کردن در منطقه
infiltrate
نفوذ کردن در منطقه
area monitoring
مراقبت کردن از منطقه
clears
پیام کشف روشن کردن
clearer
پیام کشف روشن کردن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
to turn on
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
clear
پیام کشف روشن کردن
alights
روشن کردن اتش زدن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
alighting
روشن کردن اتش زدن
clearest
پیام کشف روشن کردن
alighted
روشن کردن اتش زدن
upstart
یکه خوردن روشن کردن
enucleate
روشن کردن توضیح دادن
upstarts
یکه خوردن روشن کردن
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
alight
روشن کردن اتش زدن
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
shine
براق کردن روشن شدن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
shines
براق کردن روشن شدن
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
screened
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
altitude acclimatization
عادت کردن به ارتفاع منطقه
refreshed
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
run
به کار انداختن روشن کردن موتور
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
تکلیف کار خود را روشن کردن
refreshes
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
demolition target
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
axial route
مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
area blocking
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
fish out
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
powering
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
colds
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
formats
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com