| Total search result: 247 (23 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| use |
روش استفاده از چیزی |
| uses |
روش استفاده از چیزی |
|
|
|
|
| Search result with all words |
|
| use |
استفاده از چیزی |
| uses |
استفاده از چیزی |
| change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
| changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
| changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
| changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
| share |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
| shared |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
| shares |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
| supersede |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
| superseded |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
| supersedes |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
| superseding |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
| approval |
توافق برای استفاده از چیزی |
| disposable |
چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود |
| via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
| peak |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
| peaking |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
| peaks |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
direction |
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند |
| label |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
| labeling |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
| labelled |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
| labels |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
| modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
| modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
| modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
| import |
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود |
| imported |
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود |
| importing |
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود |
| establish |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
| establishes |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
| establishing |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
| resource |
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند |
dependent |
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست |
| lincense or cence |
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی |
| texture mapping |
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید. |
| done with <idiom> |
تمام کردن استفاده از چیزی |
| fall out of use <idiom> |
از چیزی استفاده نکردن |
| have dibs on <idiom> |
درخط استفاده از چیزی بودن |
how about <idiom> |
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود |
| security blanket <idiom> |
استفاده از چیزی برای راحتی |
| throw one's weight around <idiom> |
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن |
| use [of something] |
استفاده [از چیزی] |
| to store up something |
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده |
| Other Matches |
|
| collective goods |
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود |
| dead time |
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود |
| dead freight |
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود |
| vertical |
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی |
| idled |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
| idles |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
| idlest |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
| idle |
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده |
| capacities |
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است |
free |
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است . |
| freed |
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است . |
| freeing |
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است . |
| frees |
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است . |
| capacity |
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است |
| bitmap |
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و... |
| fourth generation computers |
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند |
| composite demand |
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی |
| quads |
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند |
| quad |
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند |
| band |
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند |
| bands |
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند |
| ieee |
که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود |
| shareware |
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد. |
| duplex |
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود |
| exerciser |
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید |
| duplexes |
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود |
| joint tenants |
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد |
| common use |
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک |
| to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
| wimp |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
| wimps |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
| PPP |
که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود |
| defect skipping |
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است |
| Hamming code |
سیستم کدگذتاری که از بیتهای بررسی برای تشخیص و تصحیح خطاها در داده ارسالی استفاده میکند که بیشتر در سیستمهای متن راه دور استفاده میشود |
| to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
| solenoid sweep |
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید |
| publish |
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات . |
| publishes |
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات . |
| published |
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات . |
| wires |
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه |
| wire |
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه |
| oasis |
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد |
| oases |
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد |
| universal |
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود |
| to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
reed |
شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.] |
| paperless |
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند |
| user freindly |
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد |
| relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
| enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
| to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
| enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
| encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
stepped lines |
خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.] |
| query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
| queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
| queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
| pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
| pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
| querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
| replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
| push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
| replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
| replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
| replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
| to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
| covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
| coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
| controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
| control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
| controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
| to pass by any thing |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
| covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
| correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
| to hang over anything |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
| scans |
وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند |
| scan |
وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند |
| scanned |
وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند |
| usage |
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن |
| usages |
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن |
| hollerith code |
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند |
| TCP/IP |
پروتکل ارسال داده در شبکه ها وسیستمهای ارتباطی . اغلب در شبکههای مبتنی برUnix استفاده میشود این پروتکل برای تمام ارتباط تحت کنترل مرکز استفاده میشود |
| rates |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
| think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
| to regard somebody [something] as something |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
| appreciated |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
| appreciate |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
| rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
| appreciating |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
| appreciates |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
| An opportunist. A time -server. |
آدم استفاده جو ( استفاده گر ) |
| extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
| extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
| screw up <idiom> |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
| to wish for something |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
| see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
| fence [around / between something] |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
| to give up [to waste] something |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
| fence [around / between something] |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
warp patterning |
طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.] |
| wireless network |
شبکه ایکه از کابل برای ارسال داده بین دو کامپیوتر استفاده نمیکند و بجای آن از سیگنال رادیویی برای ارسال سیگنال استفاده میکند |
| to portray somebody [something] |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
| profiteer |
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن |
| profiteers |
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن |
| microsoft |
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد |
| Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
| recognition |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
| electronic |
1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده |
| public |
آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی |
| to blame somebody for something |
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه] |
| requires |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
insert |
قرار دادن چیزی در چیزی |
| required |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
| inserting |
قرار دادن چیزی در چیزی |
| requiring |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
| to lean something against something |
چیزی را به چیزی تکیه دادن |
| to paint something [with something] |
چیزی را [با چیزی] رنگ زدن |
| resist |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
| resisted |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
| inserts |
قرار دادن چیزی در چیزی |
| resists |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
| resisting |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
| require |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
| fibres |
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود |
| fibre |
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود |
| fiber |
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود |
jute fiber |
[الیاف کنف که از ساقه این گیاه تیه می شوند. در فرش های ماشینی از کنف بین تار و پود استفاده می شود و در بعضی از فرش های هندی و چینی آنرا با مخلوط پنبه در تار استفاده می کنند.] |
| (a) case in point <idiom> |
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند |
| to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> |
کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره] |
cable weft |
پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند] |
Soumak |
بافت سوماک [سوماخ] [این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.] |
| exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
| exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
| exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
| to see something as something [ to construe something to be something] |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
| to regard something as something |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
| lay hands upon something |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
| to depict somebody or something [as something] |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
| to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
| assignation [of something] [to something] |
گمارش [به چیزی] [از چیزی] |
| assignment [of something] [to something] |
گمارش [به چیزی] [از چیزی] |
| assignation [of something] [to something] |
تعیین [به چیزی] [از چیزی] |
| assignment [of something] [to something] |
برگماشت [به چیزی] [از چیزی] |
| assignment [of something] [to something] |
انتساب [به چیزی] [از چیزی] |
| assignation [of something] [to something] |
واگذاری [به چیزی] [از چیزی] |
| assignation [of something] [to something] |
برگماشت [به چیزی] [از چیزی] |
| assignment [of something] [to something] |
واگذاری [به چیزی] [از چیزی] |
| assignment [of something] [to something] |
تعیین [به چیزی] [از چیزی] |
| assignment [of something] [to something] |
ارجاع [به چیزی] [از چیزی] |
| assignation [of something] [to something] |
انتساب [به چیزی] [از چیزی] |
| assignation [of something] [to something] |
ارجاع [به چیزی] [از چیزی] |
| phases |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
| something like 00 rials |
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال |
| phase |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
| phased |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
| to have something in reserve |
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن |
| long for |
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن |
| sleep on it <idiom> |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
| rectified |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
| rectifies |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
| rectify |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
| stuck on <idiom> |
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن |
| continues |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
| continue |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
| to mind somebody [something] |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
| fix |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
| fixes |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
benefit |
استفاده |
| beneficiaries |
استفاده |
| benefiting |
استفاده |
| beneficiary |
استفاده |
| misuser |
سو استفاده از حق |
| footwork |
استفاده از پا |
| benefited |
استفاده |
| utilization |
استفاده |
| profiteer |
استفاده چی |
| profiteers |
استفاده چی |
| uses |
استفاده |
| gainings |
استفاده |
| usages |
استفاده |
| use |
استفاده |
| usage |
استفاده |
| acquisitions |
استفاده |
| acquisition |
استفاده |
| inutile |
بی استفاده |
| handy [useful] <adj.> |
قابل استفاده |
| utilizer |
استفاده کننده |
| expedient <adj.> |
قابل استفاده |
| cut back <idiom> |
استفاده کمتر |
| utilitarian [useful] <adj.> |
قابل استفاده |
| helpful <adj.> |
قابل استفاده |
| utile [archaic] [useful] <adj.> |
قابل استفاده |
| handiest |
قابل استفاده |
| appropriate [for an occasion] <adj.> |
قابل استفاده |
| use |
سودمندی استفاده |
| ill treatment |
سوء استفاده |
| uses |
سودمندی استفاده |
| cut down on <idiom> |
استفاده کمترازچیزی |
| operational |
قابل استفاده |
| valuable <adj.> |
قابل استفاده |