Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (8 milliseconds)
English
Persian
bulk load method
روش بارگیری با بارقوال
Other Matches
preload loading
بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
bulk
بارقوال
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
wet storage
بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
back haul
بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
endurance loading
بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
material handling bridge
پل بارگیری
burdening
بارگیری
shipping
بارگیری
stowage
بارگیری
well deck
پل بارگیری
loading
بارگیری
loading bridge
پل بارگیری
charging
بارگیری
bulk loading
بارگیری در مخازن
charging car
واگن بارگیری
charging wharf
اسکله بارگیری
charging berth
اسکله بارگیری
load factor
ضریب بارگیری
loading station
ایستگاه بارگیری
loading table
جدول بارگیری
loading time
زمان بارگیری
cargo net
تور بارگیری
deadweight
تناژ بارگیری
line charging capacity
فرفیت بارگیری خط
magnetic loading
بارگیری مغناطیسی
frequency loading
بارگیری فرکانسی
charging crane
جرثقیل بارگیری
embarkation table
جدول بارگیری
loading bucket
سطل بارگیری
embarkation area
محوطه بارگیری
line charging current
جریان بارگیری خط
download
بارگیری پایین
loading diagram
دیاگرام بارگیری
loading facilities
وسایل بارگیری
loading point
نقطه بارگیری
loading apron
نوار بارگیری
loading rack
سکوی بارگیری
loading scale
مقیاس بارگیری
loading site
سکوی بارگیری
commercial loading
بارگیری تجارتی
loading chart
جدول بارگیری
loading site
محل بارگیری
load lines
علایم بارگیری
carburizing pot
فرف بارگیری
Loading and unloading.
بارگیری وتخلیه
loads
بارگیری مهمات
load
فرفیت بارگیری
load
بارگیری کردن
load
بارگیری مهمات
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
stowage
بارگیری و باراندازی
loading
فرفیت بارگیری
laden
بارگیری شده
stows
بارگیری کردن
stowing
بارگیری کردن
stowed
بارگیری کردن
stow
بارگیری کردن
well deck
عرشه بارگیری
aprons
محوطه بارگیری
apron
محوطه بارگیری
loads
بارگیری کردن
loads
فرفیت بارگیری
on berth
ناوحاضربه بارگیری
accumulator charge
بارگیری اکومولاتور
point of loading
نقطه بارگیری
plimsol mark
علایم بارگیری
ammunition loading line
خط بارگیری مهمات
plimsol mark
مارک بارگیری
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
pallete
کفه بارگیری
pack saddle
زین بارگیری
bucket charging
بارگیری با سطل
pre loading
بارگیری اولیه
quays
سکوی بارگیری
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
pallet
کفه بارگیری
pallets
کفه بارگیری
quay
سکوی بارگیری
stevedoring charges
هزینههای بارگیری وباراندازی
ingot charging crane
جراثقال بارگیری شمش
initial program load
بارگیری برنامه اغازی
shiping agent
کارگزار بارگیری کشتی
staging unit
یکان بارگیری کننده
loading plan
طرح بارگیری خودرو
loading list
لیست بارگیری خودرو
tactical loading
بارگیری رزمی یا جنگی
loading space
فضای قابل بارگیری
loading chart
طرح بارگیری هواپیما
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
cargo port
دریچه بارگیری ناو
embarkation table
جدول قابلیت بارگیری
charging side
محل بارگیری کوره
bulk loading
بارگیری مخزن به طور یک جا
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
actual obligated space
محل یا جا در بارگیری دریایی
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
stevedores
بارگیری وباراندازی کردن
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
cargo plan
طرح بارگیری ناو
loading
بارگیری مهمات درهواپیما
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
stevedore
بارگیری وباراندازی کردن
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
mutilation table
جدول راهنمای بارگیری خودروها
drayage
هزینه بارگیری وبار اندازی
p&d
delivery and up pick بارگیری و تحویل
bridge plate
پل بین سکوی بارگیری وخودرو
palletetisation
درکفه بارگیری قرار دادن
base loading
بارگیری انجام شده در پایگاه
bulk load method
روش استفاده از بارگیری قوال
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
stevedore
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedore
متصدی بارگیری و حمل و نقل
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
stevedores
متصدی بارگیری و حمل و نقل
stevedores
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
reloadable control storage
انباره با کنترل بارگیری مجدد
railway end
پل سکوی بارگیری راه اهن
port
شراب شیرین بارگیری کردن
accessorial services
خدمات بارگیری و تخلیه بار
lading
بارگیری عمل بار کردن
lighterage
هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
lay day
روز بارگیری وباراندازی کشتی
fio
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
lay day
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
laydays
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
loading ramp
راهروی شیب دار بارگیری
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
portcall
درخواست حمل وسایل به بندربرای بارگیری
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
drayage
چهارچرخه یاگاری مخصوص بارگیری وباراندازی
mutilation table
جدول بارگیری پیش بینی شده
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
entrucking table
جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
portcapacity
فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
embarkation element
یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
actual placement
قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
ipl
Load Program Initail بارگیری اغازی برنامه
lighterage
هزینه بارگیری و باراندازی از کشتی توسط دوبه
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
constructive placement
تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
embarkation team
تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
turnaround cycle
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
long shoreman
گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
primage
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
demurrage
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
deck cargo
بار روی عرشه کشتی بارگیری برروی عرشه
over shipment
ارسال بار بیش از حد فرفیت کشتی بارگیری بیش از حد
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
lade
بارگیری کردن خالی کردن
ammunition loading line
صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
take on
<idiom>
ضبط کردن،بارگیری کردن
apron
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
carload shipment
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com