English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
Other Matches
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
plato منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
planning <adj.> برنامه ریزی
management برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
schematization برنامه ریزی
programming برنامه ریزی
programming methods روشهای برنامه ریزی
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
state planning برنامه ریزی دولتی
social planning برنامه ریزی اجتماعی
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
educational planning برنامه ریزی اموزشی
financial planning برنامه ریزی مالی
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming برنامه ریزی کمی
national planning برنامه ریزی ملی
plan برنامه ریزی کردن
rural planning برنامه ریزی روستائی
ex ante برنامه ریزی شده
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
timing برنامه ریزی زمانی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
dynamic programming برنامه ریزی پویا
program برنامه ریزی کردن
plans برنامه ریزی کردن
regional planning برنامه ریزی منطقهای
programs برنامه ریزی کردن
family planning برنامه ریزی خانواده
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
develops برنامه ریزی و تولید
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
central planning برنامه ریزی مرکزی
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
programmed برنامه ریزی شده
overall planning برنامه ریزی کلی
macroplanning برنامه ریزی کلان
schedules برنامه ریزی کردن
planning system نظام برنامه ریزی
scheduled برنامه ریزی کردن
planning model الگوی برنامه ریزی
goal programming برنامه ریزی ارمانی
planning horizon مدت برنامه ریزی
planning horizon افق برنامه ریزی
planning cycle دوره برنامه ریزی
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
dietetics برنامه ریزی غذایی
corporate planning برنامه ریزی شرکت
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
linear programming برنامه ریزی خطی
planning principles اصول برنامه ریزی
personnel development برنامه ریزی استخدامی
development planning برنامه ریزی توسعه
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
optimal planning برنامه ریزی بهینه
population planning برنامه ریزی جمعیت
production planning برنامه ریزی تولید
develop برنامه ریزی و تولید
product planning برنامه ریزی محصولات
curriculum development برنامه ریزی درسی
schedule برنامه ریزی کردن
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
integer programming برنامه ریزی عدد صحیح
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
proms Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
redefined تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blows برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefining تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
sensitivity analysis تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
programmed i/o ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
redefine تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
EAPROM گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
electrically نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
design برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
designs برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
preprogrammed که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
robotics مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
prom حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
proms حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
programmers وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
facsimile روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
algol یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که برای کدگذاری مسائل ریاضی وعددی بکار می رود
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
schedules برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
ACD سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
api مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
mask وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
masks وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
source computer کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
parameters استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
parameter استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
calling مجموعهای از دستورات برنامه برای اجرای مستقیم از زیر برنامه
c زبان برنامه نویسی سطح بالا برای برنامه نویس ساخت یافته
object oriented زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
cogo یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
source برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
c رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
landing schedule برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com