Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
economizing method
روش صرفه جویی
Search result with all words
save
صرفه جویی کردن
saved
صرفه جویی کردن
saves
صرفه جویی کردن
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
economies
صرفه جویی
economy
صرفه جویی
parsimony
صرفه جویی کم خرجی
libraries
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
economised
صرفه جویی کردن
economises
صرفه جویی کردن
economising
صرفه جویی کردن
economize
صرفه جویی کردن
economized
صرفه جویی کردن
economizes
صرفه جویی کردن
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
scrounge
صرفه جویی کردن
scrounged
صرفه جویی کردن
scrounges
صرفه جویی کردن
scrounging
صرفه جویی کردن
providence
صرفه جویی اینده نگری
saving
صرفه جویی
thrift
صرفه جویی
frugality
صرفه جویی
an economist of time
کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
an economist of time
متخصص در صرفه جویی وقت
economizer
صرفه جویی کننده انرژی
economy factor
ضریب صرفه جویی
feed heater
دستگاه صرفه جویی درحرارت
gas saving
صرفه جویی در مصرف بنزین
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
spareable
قابل صرفه جویی
supply economy
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
cut corners
<idiom>
صرفه جویی کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
I'm saving up for a new bike.
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
Other Matches
economic
نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
economizer
صرفه جو
denebola
صرفه
behoof
صرفه
frugal
صرفه جو
providential
صرفه جو
housewifely
صرفه جو
beta leonis
صرفه
economical
صرفه جو
inadvisable
بی صرفه
penny wise
صرفه جو
advantage
صرفه
parsimonious
صرفه جو
thrifty
صرفه جو
gain
صرفه استفاده
economical
مقرون به صرفه
cost-effective
مقرون به صرفه
gained
صرفه استفاده
thrift
صرفه جوئی
gains
صرفه استفاده
he is a bad husband
صرفه جو نیست
inexpensive
معقول صرفه جو
frugally
با صرفه جوئی
economization
صرفه جوئی
costings
مقرون به صرفه
chariness
صرفه جوئی
backstop technology
تکنولوژی با صرفه
frugal
با صرفه اندک
external economies
صرفه جوئیهای خارجی
internal economies
صرفه جوئیهای داخلی
It is not economical.
مقرون به صرفه نیست.
economies of scale
صرفه جوئیهای مقیاس
consumption economies
صرفه جوئیهای مصرفی
sparing
مضایقه کننده صرفه جو
provident
صرفه جو اینده نگر
spillover benefits
صرفه جوئیهای خارجی
thriftily
از روی صرفه جوئی
economizing
صرفه جوئی کردن
To save . To economize.
صرفه جوئی کردن
advantageously
با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
economies of scale
صرفه جوئیهای تولید انبوه
penny wise and pound foolish
صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
internal diseconomies
عدم صرفه جوئیهای داخلی
diseconomies of scale
عدم صرفه جوئی به مقیاس
housewifely
از روی خانه داری یا صرفه جوئی
scrappiness
فتنه جویی
malignancy
کینه جویی
sociality
جامعه جویی
polls
رای جویی
polled
رای جویی
equilibration
تعادل جویی
peaceableness
صلح جویی
rocket
[British E]
عیب جویی
predacity
طعمه جویی
incalescence
گرما جویی
termagancy
ستیزه جویی
pugnacity
ستیزه جویی
poll
رای جویی
offishness
کناره جویی
caviling
عیب جویی
pacifism
صلح جویی
hedonism
لذت جویی
cavils
عیب جویی
cavilled
عیب جویی
reproached
عیب جویی
reproach
عیب جویی
interrogations
باز جویی
caviled
عیب جویی
cavil
عیب جویی
avarice
زیاده جویی
currishness
ستیزه جویی
dissociability
انزوا جویی
disputatiousness
ستیزه جویی
adventurism
حادثه جویی
reproaching
عیب جویی
censoriousness
عیب جویی
interrogation
باز جویی
barretry
مرافعه جویی
reproaches
عیب جویی
sedition
فتنه جویی
goings-over
عیب جویی شدید
going-over
عیب جویی شدید
the primrose path
عیش و نوش جویی
to seek adventures
مخاطره جویی کردن
to pick on
عیب جویی کردن از
to seek a remedy for something
چاره جویی کردن
to inquire into a matter
مطلبی را باز جویی
vituperate
عیب جویی کردن
to make inquires into a matter
چیز ی را باز جویی
wrathful
کینه جویی کردن
to pull to pieces
عیب جویی کردن از
competition
هم چشمی سبقت جویی
reproached
عیب جویی کردن از
reproaches
عیب جویی کردن از
reproaching
عیب جویی کردن از
avenge
کینه جویی کردن
avenged
کینه جویی کردن
avenges
کینه جویی کردن
avenging
کینه جویی کردن
impugn
عیب جویی کردن
impugned
عیب جویی کردن
reproach
عیب جویی کردن از
revenging
کینه جویی کردن
revenges
کینه جویی کردن
competitions
هم چشمی سبقت جویی
blame
عیب جویی کردن از
blamed
عیب جویی کردن از
blames
عیب جویی کردن از
blaming
عیب جویی کردن از
carp
عیب جویی کردن
nemesis
کینه جویی انتقام
revenge
کینه جویی کردن
revenged
کینه جویی کردن
impugning
عیب جویی کردن
shrewishly
از روی ستیزه جویی
etymologies
ریشه جویی صرف
peaceably
ازروی صلح جویی
errantry
دربدری حادثه جویی
domineer
سلطه جویی کردن
disputatiously
ازروی ستیزه جویی
To seak a remedy.
چاره جویی کردن
crambo
بازی قافیه جویی
cavils
عیب جویی کردن
cavilled
عیب جویی کردن
centripetal force
قوه مرکز جویی
impugns
عیب جویی کردن
caviling
عیب جویی کردن
etymology
ریشه جویی صرف
cavil
عیب جویی کردن
caviled
عیب جویی کردن
to take vengeance on a person
از کسی کینه جویی کردن
finger-wagging
عیب جویی
[اصطلاح روزمره]
queried
تحقیق و باز جویی کردن
queries
تحقیق و باز جویی کردن
query
تحقیق و باز جویی کردن
querying
تحقیق و باز جویی کردن
scrappiness
اوراق شدگی ستیزه جویی
to cut up rough
کینه جویی یا کج خویی کردن
to enter into an enquiry
وارد باز جویی شدن
to tick somebody off
[British E]
از کسی عیب جویی کردن
to tell somebody off
از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task
از کسی عیب جویی کردن
to chide somebody
از کسی عیب جویی کردن
reproof
عیب جویی
[اصطلاح روزمره]
censure
عیب جویی
[اصطلاح روزمره]
To stint . To be cheese - paring .
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
it savours of revenge
بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
nurse
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nursed
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
straight "A " student
دانش آموزی
[دانش جویی]
که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
impeaching
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached
عیب جویی کردن تردید کردن در
interrogates
تحقیق کردن باز جویی کردن
impeach
عیب جویی کردن تردید کردن در
interrogated
تحقیق کردن باز جویی کردن
inquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
interrogating
تحقیق کردن باز جویی کردن
interrogate
تحقیق کردن باز جویی کردن
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com