Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
hartree methode
روش میدان خود سازگار
self consistent field methode
روش میدان خود سازگار
Search result with all words
self consistent field
میدان خود سازگار
Other Matches
compound wound generator
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
closure minefield
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
agreeable
سازگار
compossible
<adj.>
سازگار
matchable
سازگار
malleable
سازگار
in tune
سازگار
consistent
سازگار
maladjusted
کژ سازگار
simpatico
<adj.>
سازگار
congruous
سازگار
towardly
سازگار
well adjusted
سازگار
compatible
<adj.>
سازگار
harmonic
سازگار
salubrious
سازگار
favourable
سازگار
incompatible
نا سازگار
adjust
سازگار کردن
self consistent
خود سازگار
downward compatible
سازگار رو به پایین
adaptive radiation
پرتوش سازگار
adaptive system
سیستم سازگار
syntonic
سازگار بامحیط
salubriously
بطور سازگار یا گوارا
software compatible
نرم افزار سازگار
harmonious
موزون سازگار موافق
compatible software
نرم افزار سازگار
adjusting
وفق دادن سازگار کردن
adjusts
وفق دادن سازگار کردن
ibm pc compatible computer
کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
vectra pc tm
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
tandy model 000hl
IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
pc 00
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
courses
میدان تیر میدان
coursed
میدان تیر میدان
course
میدان تیر میدان
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
hayes compatible modem
تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
ISA
- بیتی در IBM PC یا سازگار با آن به کار رود
add up
<idiom>
سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
Industry Standard Architecture
استاندارد برای باس در IBMPC یا سازگار با آن
downward compatible
کامپیوتر سازگار با کامپیوترنسل قبل همساز رو به پایین
leading edge model
IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
Hayes Corporation
مودمی که سازگار با مجموعه دستورات Hayes At است
Atari ST
و از پردازنده هایی استفاده می کنند که سازگار با IBM PC نیستند
pc write
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
pcm
شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
overscan
از دست دادن متن در پایان خط وقتی که کامپیوتر ومانیتور بدرستی با هم سازگار نیستند
proprietary file format
روش ذخیره سازی داده ساخت یک شرکت برای محصولاتش که با سایر محصولات سازگار نیست
hasty breaching
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
Intel
شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
conventional RAM
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
Sound Blaster
نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
archimedes
کامپیوتر شخصی شرکت Computers Acom که بر پایه پردازش مرکزی RICS است و با PC IBM یا Macintosh Apple سازگار نیست
ATD
دستور استاندارد برای مودم های سازگار که در شماره گیری تلفن به کار می روند و توسط Hayes ایجاد شده اند
programming
قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
generic
که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
boot
اولین شیار دیسک راه اندازی روی فلاپی دیسک سازگار IBM
well assorted
جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
wine does not a with me
شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
shutdown
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdowns
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
handshaking
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshakes
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
zero field
بی میدان
line of force
خط میدان
ROUNDABOUT
میدان
open space
میدان
sq
میدان
frontage
میدان
aim
میدان
aimed
میدان
frontages
میدان
arena
میدان
field line
خط میدان
arenas
میدان
forum
میدان
forums
میدان
reached
میدان
reaches
میدان
reaching
میدان
reach
میدان
agora
میدان
line bay
میدان خط
aims
میدان
fields
میدان
fielded
میدان
domain
میدان
field
میدان
placing
میدان
ring
میدان
plain
میدان
plainer
میدان
trone
میدان
plainest
میدان
scope
میدان
plains
میدان
places
میدان
domains
میدان
piazza
میدان
space
میدان
spaces
میدان
plaza
میدان
place
میدان
field control
کنترل میدان
electromagnetic spectrum
میدان الکترومغناطیسی
phenomenal field
میدان پدیداری
field density
چگالی میدان
magnetizing field
میدان مغناطیس گر
field displacement
جابجایی میدان
magnetic stray field
میدان پراکنده
electrostatic field
میدان الکتروستاتیکی
f.of battle
میدان جنگ
field direction
جهت میدان
field constant
ثابت میدان
plaza
میدان عمومی
coulomb filed
میدان کولنی
purview
حدود میدان
electric field
میدان الکتریکی
outfight
از میدان در کردن
maxwell field
میدان ماکسول
effective field
میدان موثر
drill ground
میدان مشق
on sight
در میدان دیددوربین
obstacle course
میدان موانع
maxwell field
میدان ماکسولی
control field
میدان کنترلی
curl field
میدان حلقوی
perceptual field
میدان ادراکی
downfield
میدان پایین
psychological field
میدان روانی
electromagnetic field
میدان الکترومغناطیسی
distortion of field
اغتشاش میدان
field distortion
انحراف میدان
induction field
میدان القائی
firing range
میدان تیر
filed circuit
مدار میدان
field voltage
ولتاژ میدان
field vector
بردار میدان
field theory
تئوری میدان ها
field strength
شدت میدان
line of magnetic field strength
خط میدان مغناطیسی
magnetic field line
خط میدان مغناطیسی
field rheostat
رئوستای میدان
magnetic flux line
خط میدان مغناطیسی
field regulator
نافم میدان
field rectifier
یکسوساز میدان
field range
میدان تیرجنگی
low field
میدان ضعیف
fixed field
میدان ثابت
inhomogeneity of a field
غیریکنواختی یک میدان
inhomogeneous field
میدان غیریکمواخت
image field curvature
انحنای میدان
image field
میدان تصویر
input field
میدان ورودی
high field
میدان قوی
interference field
میدان مزاحم
gravitational field
میدان گرانش
interference field
میدان انترفرنس
intermediate field
میدان میانی
game keeper
قرق چی میدان
front porch
میدان جلو
intermediate field
میدان واسطه
irrotational field
میدان ناگردان
force field
میدان نیرو
flying ground
میدان پرواز
flying field
میدان فرودگاه
field pole
قطب میدان
field of vision
میدان دید
field of vision
میدان بینایی
field judge
داور میدان
field intensity
شدت میدان
magnetic balance
تعادل میدان
field repetition rate
بسامد میدان
field frequency
بسامد میدان
field form
نمودار میدان
field flux
شاره میدان
field excitation
تحریک میدان
field exciation
تحریک میدان
field equation
معادلات میدان
field equation
معادله ی میدان
field energy
انرژی میدان
magnetic f.
میدان مغناطیسی
field effect
اثر میدان
field distribution
پخش میدان
field length
درازای میدان
field magnet
میدان مغناطیسی
field of view
میدان دید
visual field
میدان دید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com