English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
acupuncture روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
Other Matches
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
pottery factory کارخانه چینی سازی
sinicism متابعت از اداب ورسوم چینی چینی پرستی
sinicize جنبه چینی دادن چینی کردن
enfleurage عطرگیری بوسیلهء روغنهای جاذبinflame
air cool بوسیلهء هوا سرد کردن
airlifts بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
airlift بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
airlifting بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
airlifted بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
Loudon's hollow wall [دیوار آجری با دونوع آجر چینی کله راسته و راسته چینی]
needle point سر سوزن سوزن دوزی
to beat into فروکردن
jams فروکردن
jammed فروکردن
jam فروکردن
pierces فروکردن
pierce فروکردن
autobiographies نگارش شرح زندگی شخصی بوسیلهء خود او
autobiography نگارش شرح زندگی شخصی بوسیلهء خود او
submergible قابل فروکردن در اب
engrain مخمرکردن فروکردن
apomixis تکثیر بوسیلهء بافتهای تناسلی ولی بدون لقاح
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
ingraft در جسم چیزی فروکردن
annulus دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
to mug up به زور در مغز خود فروکردن
to poke at any thing چوب یا چیزدیگر در چیزی فروکردن
apomict کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
to ram a thing intoa person چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
prick خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
pricked خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
pricking خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
pricks خلیدن باچیز نوک تیز فروکردن خراش دادن
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
bard سوزن
bards سوزن
needleful یک سوزن نخ
needle سوزن
switch point سوزن
stilus سوزن
styli سوزن
needling سوزن
needles سوزن
needled سوزن
stylus سوزن
styluses سوزن
injects سوزن زدن
pin ورودی با سه سوزن
catwhisker سوزن بلور
work baskets سبد سوزن و نخ
aciform بشکل سوزن
work basket سبد سوزن و نخ
injected سوزن زدن
vga - سوزن یا پورت
pricks خراش سوزن
touch needle سوزن محک
whisker سوزن بلور
the eye of the needle سوراخ سوزن
needle point نوک سوزن
darning neddle سوزن رفوگری
acicular سوزن وار
pricked خراش سوزن
aciculate سوزن وار
switched سوزن دوراهی
switch سوزن دوراهی
sew سوزن کاری
prick خراش سوزن
switches سوزن دوراهی
pricking خراش سوزن
pinning ورودی با سه سوزن
pinned ورودی با سه سوزن
test point سوزن ازمایشی
injecting سوزن زدن
housewife سوزن دان
firing pin سوزن ماشه
needle سوزن پیکاپ
darning needle سوزن رفوگری
pointsman سوزن بان
firing pin سوزن اتش
belonephebia سوزن هراسی
packing needle سوزن جوالدوزی
staple سوزن منگنه
needled سوزن پیکاپ
needling سوزن پیکاپ
drilling pipe سوزن حفاری
needles سوزن پیکاپ
inject سوزن زدن
core nail سوزن هسته
sailmaker's needle سوزن چادردوزی
housewives سوزن دان
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
needlework کار سوزن دوزی
needled با سوزن تزریق کردن
needle book سوزن دان کتابی
needled سوزن دوزی کردن
needles سوزن دوزی کردن
gas inlet valve needle سوزن شیرورودی بنزین
needle سوزن دوزی کردن
needle با سوزن تزریق کردن
needles با سوزن تزریق کردن
firing pin سوزن قفل اتش
vaccine point سوزن ابله کوبی
eyes گوشوارهای سوراخ سوزن
gates سوزن اتصال به یک FET
gate سوزن اتصال به یک FET
needling با سوزن تزریق کردن
eying دهانه سوراخ سوزن
needle test of vicat ازمایش با سوزن ویکا
drop on سوزن دوراهی خط اهن
eying گوشوارهای سوراخ سوزن
needling سوزن دوزی کردن
needle lace کار سوزن دوزی
dog spike سوزن نوک گیر
eye دهانه سوراخ سوزن
eye گوشوارهای سوراخ سوزن
eyeing دهانه سوراخ سوزن
eyeing گوشوارهای سوراخ سوزن
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
eyes دهانه سوراخ سوزن
There is no room to throw a needle . <proverb> جاى سوزن انداختن نیست .
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
needling سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
tone arm الت سوزن نگهدار گرامافون
needles سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
hypo سوزن تزریق زیر جلدی
needle سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needled سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
switchman سوزن بان راه اهن
jagger الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
hypodermics سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
hypodermic سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
hyodermic needle سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
prickling احساس سوزن سوزنی یا تیغ تیغی
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
etui جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
porcelain چینی
brick bond رج چینی
Chinese چینی
Chinese چینی ها
sinitic چینی
maying گل چینی
china چینی
bond رج چینی
masonry bond رج چینی
Chinese زن چینی
joss بت چینی
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
needle work سوزن دوزی [برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
lintel-course هره چینی
ailanthus سماق چینی
set up مقدمه چینی
petuntse خاک چینی
revetment سنگ چینی
herring bone bond رج چینی جناغی
gossips سخن چینی
gossiping سخن چینی
setup مقدمه چینی
sheepshearing پشم چینی
kaoline خاک چینی
kaolin خاک چینی
stretcher bond رج چینی راسته
stowage بار چینی
stowage تنگ هم چینی
blocking-course هره چینی
chinese binary دودویی چینی
bick bond آجر چینی
gleaning دانه چینی
gleaning خوشه چینی
oblique bond رج چینی کلاغ پر
faince بدل چینی
sinify چینی کردن
gossiped سخن چینی
rearrangment باز چینی
porcellaneous چینی وار
fuse block چینی فیوز
vintage انگور چینی
vintages انگور چینی
falbala چین چینی
faience بدل چینی
porcelainous از جنس چینی
porcelainous چینی وار
porcelainlike چینی مانند
porcelaine فرف چینی
porcelain tile کاشی چینی
piper cubeba کبابه چینی
porcellaneous از جنس چینی
porcellanic چینی وار
gossip سخن چینی
raking bond رج چینی جناغی
header bond رج چینی کلگی
parian ware چینی یا روسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com