Dictiornary-Farsi | روش کاری روی سنگین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
heavy zinc coating	روش کاری روی سنگین


Other Matches

torches	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes	راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing	خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing	میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
cloggy	سنگین
lumpish	سنگین
carking	سنگین
mim	سنگین
lumpier	سنگین
waterlogged	سنگین
burdensome	سنگین
weight ton	تن سنگین
massive	سنگین
largo a	سنگین
stodgy	سنگین
lumpy	سنگین
lumpiest	سنگین
logy	سنگین
loggy	سنگین
navol	اب سنگین
heavier	سنگین
saturnine	سنگین
exacting	سنگین
cumbersome	سنگین
pressuring	سنگین
pressured	سنگین
pressure	سنگین
weighty	سنگین
weightiest	سنگین
weightier	سنگین
laden	سنگین پر
heavier	دل سنگین
heavy	دل سنگین
heavy	سنگین
pressures	سنگین
heaviest	دل سنگین
heaviest	سنگین
heavies	دل سنگین
heavies	سنگین
massively	سنگین
high proof	سنگین
heft	سنگین
lumberingly	سنگین
heavy footed	دل سنگین
hard water	اب سنگین
hefty	سنگین
unwieldy	سنگین
ponderous	سنگین
heftiest	سنگین
heavy water	اب سنگین
weighted	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
onerous	سنگین
staid	سنگین
extensive	سنگین
heftier	سنگین
hulky	سنگین
drilling pattern	نمونه مته کاری الگوی مته کاری
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavyweights	سنگین وزن
heavy metal	فلز سنگین
heavyweights	بزرگ و سنگین
sober	سنگین موقر
heavyweight	سنگین وزن
soberly	سنگین موقر
gravitating	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
clumped	ضربه سنگین
burdens	سنگین بارکردن
burden	سنگین بارکردن
laden	سنگین بار
overweigh	سنگین تر بودن از
gravest	موقر سنگین
fuller	سنگین کننده
graves	موقر سنگین
gravitated	سنگین کردن
weight	سنگین کردن
clump	ضربه سنگین
gravitate	سنگین کردن
clumps	ضربه سنگین
grave	موقر سنگین
profound sleep	خواب سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
clumping	ضربه سنگین
clogs	: سنگین کردن
slammed	ضربت سنگین
heavyweight	بزرگ و سنگین
slam	ضربت سنگین
titan crane	جرثقیل سنگین
encumbers	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
to pound a long	سنگین رفتن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
encumber	سنگین کردن
to weigh heavy	سنگین بودن
millstone	بار سنگین
millstones	بار سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
load	سنگین کردن
heavy industries	صنایع سنگین
loads	سنگین کردن
heavy industry	صنایع سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
overbalance	سنگین تر بودن از
dulling	کند سنگین
clogged	: سنگین کردن
dull	کند سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
dulled	کند سنگین
duller	کند سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
dullest	کند سنگین
clog	: سنگین کردن
sledgehammer	چکش سنگین
sadiron	اتوی سنگین
encumbering	سنگین کردن
slams	ضربت سنگین
slamming	ضربت سنگین
overbalancing	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalanced	سنگین تر بودن از
demure	جدی سنگین
high interest	بهره سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
grand opera	اپرای سنگین
heavy handed	سنگین دست
behave prettily	سنگین باش
loggy	سنگین در فکروحرکت
outbalance	سنگین تر بودن از
heavy drop	بارریزی سنگین
heavyish	سنبته سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
baryon	ذره سنگین
heavy particle	ذره سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
heavy-handed	سنگین دست
high dollar value	سنگین قیمت
hard colors	رنگهای سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
colored crystal	بلور سنگین
centrosphere	سنگین کره
dulls	کند سنگین
heavyish	کمی سنگین
naphtha	بنزین سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
high polymer	بسپار سنگین
overburdensome	زیاد سنگین
heavy soil	خاک سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
ham fisted	سنگین دست
heavy oil	روغن سنگین
ham handed	سنگین دست
ham-fisted	سنگین دست
light heavyweight	نیم سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
hard of hearing	سنگین گوش
incumber	سنگین کردن
emcumber	سنگین کردن
heavy weight	سنگین وزن
gravely	بطور سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy hended	سنگین دست
high proof spirit	عرق سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
light heavy	نیم سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
overtaxes	مالیات سنگین بستن بر
dull of hearing	دارای گوش سنگین
waddles	کج و سنگین راه رفتن
overtax	مالیات سنگین بستن بر
waddling	کج و سنگین راه رفتن
She is a dignified woman.	زن سنگین وموقری است
wain	ارابه سنگین و بزرگ
overtaxed	مالیات سنگین بستن بر
waddled	کج و سنگین راه رفتن
full and down	ناو پر بار و سنگین
machetes	کارد بزرگ و سنگین
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
overtaxing	مالیات سنگین بستن بر
machete	کارد بزرگ و سنگین
taxed	تحمیل تقاضای سنگین
flump	سنگین راه رفتن
tax	تحمیل تقاضای سنگین
waddle	کج و سنگین راه رفتن
taxes	تحمیل تقاضای سنگین
clodhoppers	کفشهای زمخت سنگین
heavy goods	محصول صنایع سنگین