Dictiornary-Farsi | رونق یافتن کامیاب شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
thrive	رونق یافتن کامیاب شدن
thrived	رونق یافتن کامیاب شدن
thrives	رونق یافتن کامیاب شدن
thriving	رونق یافتن کامیاب شدن


Other Matches

he prospered in his business	در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
prospering	رونق یافتن موفق شدن
prospered	رونق یافتن موفق شدن
prosper	رونق یافتن موفق شدن
prospers	رونق یافتن موفق شدن
prosperous	کامیاب
succeeder	کامیاب
throve	کامیاب شد
successful	کامیاب
to come through	کامیاب شدن
palmy	برجسته کامیاب
towardly	کامیاب نرم
to miss fire	کامیاب نشدن
speed	کامیاب بودن
speeding	کامیاب بودن
speeds	کامیاب بودن
succeed	کامیاب شدن
succeeded	کامیاب شدن
succeeds	کامیاب شدن
to pull through	کامیاب شدن
to make a hand of anything	درکاری کامیاب شدن
to get away with	درهرکوششی کامیاب شدن
he had no success	کامیاب یاموفق نشد
prospers	کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospering	کامیاب شدن پیشرفت کردن
god speed you	کامیاب شوید موفق باشید
prosper	کامیاب شدن پیشرفت کردن
to make one's	در کار خود کامیاب شدن
prospered	کامیاب شدن پیشرفت کردن
booms	رونق
booming	رونق
boomed	رونق
prosperity	رونق
up-and-coming	رو به رونق
upswing	رونق
recovery	رونق
recoveries	رونق
lustreer	رونق
boom	رونق
the same shall succeed	انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
animator	رونق دهنده
booming	رونق شدید
booms	رونق گرفتن
economic prosprity	رونق اقتصادی
booming	رونق گرفتن
economic prosperity	رونق اقتصادی
animators	رونق دهنده
recovery phase	مرحله رونق
juice up	رونق دادن به
revival	اغاز رونق
revivals	اغاز رونق
boomed	رونق شدید
boomed	رونق گرفتن
boom	رونق گرفتن
boom	رونق شدید
upswing	رونق گرفتن
quick recovery	رونق سریع
bullish market	بازار رو به رونق
business prosperty	رونق سوداگری
booms	رونق شدید
he is sanguine of success	خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
golden age	دوران رونق و رفاه
golden ages	دوران رونق و رفاه
business prosperty	رونق کسب و کار
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
revivification	تجدید حیات رونق تازه
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
he has a rushing business	کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he was p in his business	خوب بود کارش رونق گرفته بود
to strike oil	کامیاب شدن موفق شدن
discovers	یافتن
discovering	یافتن
discovered	یافتن
discover	یافتن
find	یافتن
detects	یافتن
finds	یافتن
detecting	یافتن
detect	یافتن
detected	یافتن
ensures	اطمینان یافتن
recuperates	بهبودی یافتن
diminishes	تقلیل یافتن
insuring	اطمینان یافتن
insures	اطمینان یافتن
ensure	اطمینان یافتن
ensuring	اطمینان یافتن
ensured	اطمینان یافتن
expands	بسط یافتن
recuperated	بهبودی یافتن
recuperate	بهبودی یافتن
expanding	بسط یافتن
expand	بسط یافتن
attains	دست یافتن
attain	دست یافتن
diminish	تقلیل یافتن
attaining	دست یافتن
to get ones hand in	دست یافتن به
to get off	رهایی یافتن از
to get rid of	رهایی یافتن از
attained	دست یافتن
diminishes	نقصان یافتن
wrap up	خاتمه یافتن
to grow better	بهبودی یافتن
deploying	گسترش یافتن
relaxes	تخفیف یافتن
transcended	برتری یافتن
relaxing	تخفیف یافتن
dwindle	تدریجاکاهش یافتن
dwindled	تدریجاکاهش یافتن
dwindles	تدریجاکاهش یافتن
dwindling	تدریجاکاهش یافتن
deploy	گسترش یافتن
to quit oneself of	رهائی یافتن از
to reach for knowledge	برای یافتن
deploys	گسترش یافتن
transcend	برتری یافتن
relax	تخفیف یافتن
transcending	برتری یافتن
wind up	پایان یافتن
to look oneself again	بهبود یافتن
dominate	تفوق یافتن
dominated	تفوق یافتن
dominates	تفوق یافتن
terminate	خاتمه یافتن
transcends	برتری یافتن
to undergo a change	تغییر یافتن
to take courage	خرات یافتن
terminated	خاتمه یافتن
terminates	خاتمه یافتن
to pull round	بهبودی یافتن
luxuriates	شکوه یافتن
perennate	دوام یافتن
penetract	راه یافتن
overspread	بسط یافتن
overmatch	تفوق یافتن
overmaster	برتری یافتن بر
shrink	کاهش یافتن
shrinking	کاهش یافتن
shrinks	کاهش یافتن
outreach	برتری یافتن
misalign	تغییر یافتن
pickup	بهبودی یافتن
protend	امتداد یافتن
luxuriating	شکوه یافتن
recvperate	بهبودی یافتن
achieve	دست یافتن
achieved	دست یافتن
achieves	دست یافتن
achieving	دست یافتن
accede	راه یافتن
end	خاتمه یافتن
ends	خاتمه یافتن
pull round	بهبودی یافتن
meliorate	بهبود یافتن
scant	تخفیف یافتن
pick up health	بهبود یافتن
circumfuse	گسترش یافتن
keep one's head above water	رهایی یافتن
come off	تحقق یافتن
come off	وقوع یافتن
come round	شفا یافتن
come through	وقوع یافتن
convect	انتقال یافتن
immix	امیزش یافتن
hunt out	با جستجو یافتن
hold out	بسط یافتن
center	تمرکز یافتن
bunchout	برامدگی یافتن
outspread	گسترش یافتن
tense	تشدید یافتن
tensed	تشدید یافتن
tenser	تشدید یافتن
tenses	تشدید یافتن
tensest	تشدید یافتن
tensing	تشدید یافتن
look oneself again	بهبود یافتن
lay hands on something	چیزی را یافتن
break out	شیوع یافتن
get out	رهایی یافتن
luxuriated	شکوه یافتن
recuperating	بهبودی یافتن
lessen	تقلیل یافتن
to get fame	شهرت یافتن
lessened	تقلیل یافتن
lessening	تقلیل یافتن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
lessens	تقلیل یافتن
to gain in nealth	بهبودی یافتن
to extricate oneself	رهایی یافتن
to come to know	اگاهی یافتن
alter	تغییر یافتن
centralization	مرکزیت یافتن
centralisation	مرکزیت یافتن
overpower	استیلا یافتن بر
overpowered	استیلا یافتن بر
overpowers	استیلا یافتن بر