English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 45 (6 milliseconds)
English Persian
mushroom growth رویش تند
Search result with all words
shoot رویش انشعابی رویش شاخه
shoots رویش انشعابی رویش شاخه
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
herbicide مواد ضد رویش گیاه
herbicides مواد ضد رویش گیاه
excrescence رویش ناهنجار
excrescences رویش ناهنجار
germination رویش
extrovert دارای رویش برونی
extroverts دارای رویش برونی
cockle رویش زگیل مانند
cockles رویش زگیل مانند
vegetative روینده رویش کننده
antiplant agent عامل ضد رویش گیاهان
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
endomorphism رویش از روپوست درون دگرگونی
endomorphy رویش از روپوست درون دگرگونی
excrescency رویش ناهنجارنسوج
extroversion رویش برونی
germinative وابسته به رویش تخم
gigas رویش بلند تر
growing point نقطه رویش
his face is p with small pox رویش ازابله پرازچاله است
hyperostosis رویش غیر طبیعی استخوان
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
in plant درحال رویش درحال رشد
ingrowth رویش درونی
intergrowth رویش توام
micronucleus یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
monomorphic or phous دارای یک شکل ثابت در همه مدت رویش
ontogeny رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
orthotropism رویش عمودی
ovular growth رویش تخمک
palimpsest نسخه خطی یا دست نوشتهای که نوشتهء روی ان پاک شده و دوباره رویش نوشته باشند
prolotherapy اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
pubescence رویش مو درپشت زهار
sarcoid زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
vegetive رویش کننده
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
She is on familiar (intimate) terms with me. با من رویش باز است
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com