English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
Other Matches
lap رویهم قرار دادن
lapped رویهم قرار دادن
laminate رویهم قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
overlapped پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlap پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlaps پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
leaves برگها
leafage برگها
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymied قرار گرفتن
stymie قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
stand قرار گرفتن
stymieing قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
lies قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
pews درنیمکت قرار گرفتن
colocate کنار هم قرار گرفتن
grades در پایهای قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
grade در پایهای قرار گرفتن
surmount بالا قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
pew درنیمکت قرار گرفتن
surmounts بالا قرار گرفتن
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
attitudes حالت قرار گرفتن رفتار
attitude حالت قرار گرفتن رفتار
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
emotionalize تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
alignment قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
alignments قرار گرفتن مناسب در صفحه
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
snug بطور دنج قرار گرفتن
bear درسمت قرار گرفتن در سمت
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
align دریک ردیف قرار گرفتن
bearing direction جهت قرار گرفتن یاطاقان
interaxillary واقع در میان بغلهای برگها
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlap بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
formats قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
in situ [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlapped بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlaps بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
The leaves turn in [the] autumn [British E] / fall [American E] . رنگ برگها در پاییز تغییر می کند.
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
pillow بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
battery groung pattern وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chopped زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillows بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
textures طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
align اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
sprocket holes مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
wholly رویهم
overalls رویهم رفته
overlaying رویهم قراردادن
lap seam رویهم افتادگی
overall رویهم رفته
lap joint اتصال رویهم
lap wound armature ارمیچر رویهم
laps رویهم قراردادن
overhand رویهم برعکس
pyramids رویهم انباشتن
overlays رویهم قراردادن
overlapping رویهم افتاده
pyramid رویهم انباشتن
accumulating رویهم انباشتن
overtype mode تایپ رویهم
lap weld جوش رویهم
overlaps رویهم افتادن
overlap رویهم افتادن
overlay رویهم قراردادن
overlapped رویهم افتادن
obvolute رویهم افتاده
accumulate رویهم انباشتن
accumulates رویهم انباشتن
lool لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
lapped زیرکار رویهم افتادگی
lap زیرکار رویهم افتادگی
roll up رویهم جمع شدن
lap winding سیم پیچ رویهم
lapped seam welding جوشکاری درزی رویهم
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
overlap of distillat curves رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
lap joint riveting پرچ کاری اتصال رویهم
banks رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
girder bridge پل چند تکه قابل نصب رویهم
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
tusk tenon زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
sidelap بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
writ قرار
at از قرار
at the rate of از قرار
restless بی قرار
rates قرار
rate قرار
accords قرار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com