English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (22 milliseconds)
English Persian
surface رویه دادن
surfaced رویه دادن
surfaces رویه دادن
Search result with all words
resurfacing شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
to change the tack تغییر رویه دادن
to explain oneself رویه یاقصدخودراشرح دادن
Other Matches
facing رویه
upper crust رویه
facings رویه
praxis رویه
tenors رویه
encrustation رویه
facet رویه
tenor رویه
metier رویه
surface رویه
policy رویه
instep رویه
insteps رویه
upper رویه
uppers رویه
practice رویه
these t. were not رویه
policies رویه
ism رویه
comportment رویه
immethodical بی رویه
encrustations رویه
surfaced رویه
metiers رویه
mTtiers رویه
procedure رویه
water surface رویه اب
outsides رویه
outside رویه
tactics رویه
irregular بی رویه
vamp رویه
facets رویه
surfaces رویه
systems قاعده رویه
system قاعده رویه
triacontahedral سی رویه سی طرفی
precedent رویه قضایی
finishing coat اندود رویه
top رویه عالی
tacked پونز رویه
planes رویه هموار
procedure declaration اعلان رویه
planing رویه هموار
tack پونز رویه
procedure oriented رویه گرا
tacking پونز رویه
planed رویه هموار
tacks پونز رویه
surface-to-air رویه به هوا
surfaced رویه فاهر
pure procedure رویه جامع
dummy module رویه ساختگی
judicial precedent رویه قضایی
flippy فلاپی دو رویه
card face رویه کارت
recovery procedure رویه ترمیمی
surfaces رویه فاهر
recursive procedure رویه بازگشتی
plane رویه هموار
exfoliation رویه سابی
ism اعتقاد رویه
precedents رویه قضایی
top milk رویه شیر
surface رویه فاهر
single sided disk دیسک یک رویه
coverings رویه لفاف
sandals کفش بی رویه
sandal کفش بی رویه
encrustations رویه بندی
smooth surface رویه صاف
rubbed surface رویه صاف
rough surface رویه زبر
road surface رویه راه
encrustation رویه بندی
cover رویه لفاف
scheme of life رویه زندگی
cant رویه اریب
hard soil رویه محکم
scheme ترتیب رویه
schemed ترتیب رویه
schemes ترتیب رویه
code page رویه رمز
covers رویه لفاف
ostrich policy رویه کبک
lines حدود رویه
impolicy رویه غلط
planimeter رویه پیما
practice رویه پیشه
line حدود رویه
pillow case رویه بالش
in stream procedure رویه با مسیل
the policy of the government رویه دولت
control procedure رویه کنترل
facet theory نظریه رویه ها
cross section رویه برش
pentahedral پنج رویه
binder course قشر زیرین رویه
procedure oriented language زبان رویه گرا
surface treatment عملیات سطح رویه
new departure اغاز رویه تازه
bristle رویه تجاوزکارانه داشتن
slope weir شادروان با رویه شیبدار
procedure رویه طریقه فرایند
impolitic مخالف رویه صحیح
slope weir بندسرریز با رویه شیبدار
low key posture رویه محافظه کارانه
international practice رویه بین المللی
input output procedure رویه ورودی- خروجی
revamping دوباره رویه انداختن
bristled رویه تجاوزکارانه داشتن
revamps دوباره رویه انداختن
irregular act عمل خلاف رویه
revamped دوباره رویه انداختن
revamp دوباره رویه انداختن
overgrown دارای رشد بی رویه
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
frosting رویه خامهای کیک یا شیرینی
to take a course رویه ایی را اتخاذ کردن
the old p should be continued رویه پیش بایدادامه یابد
tambour رویه یادیواره متحرک چوبی
one time pad صفحات کلید رمز یک رویه
flippy diskette دیسکت با دو رویه قابل ضبط
altar-stone [سنگ رویه فوقانی محراب]
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
one time tape نوار یک رویه کلید رمز
cataloged procedure رویه فهرست بندی شده
altar-slad [سنگ رویه فوقانی محراب]
deck board کف یا رویه پالت حمل مهمات
sop رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
rolltop desk میز تحریر دارای رویه کشودار
sops رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
spas Association andProcedures Systems انجمن سیستم ها و رویه ها
spa Association andProcedures Systems انجمن سیستم ها و رویه ها
planometer صفحه همواری که رویه هارابدان می پیمایند ترازمسطحات
moquette پارچه مخمل نمای مخصوص فرش یا رویه صندلی
scrap heap policy رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
hol Language Order High زبان برنامه نویسی رویه گرا
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
newton raphson اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
prunella پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است
tactics دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
face قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
faces قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
change over تغییر روش تغییر رویه
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com