English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
hard soil رویه محکم
Other Matches
braced بابست محکم کردن محکم بستن
brace بابست محکم کردن محکم بستن
encrustation رویه
facets رویه
comportment رویه
upper crust رویه
facet رویه
uppers رویه
upper رویه
surface رویه
surfaced رویه
immethodical بی رویه
ism رویه
praxis رویه
tactics رویه
insteps رویه
instep رویه
irregular بی رویه
these t. were not رویه
tenors رویه
tenor رویه
outsides رویه
outside رویه
vamp رویه
water surface رویه اب
policy رویه
policies رویه
surfaces رویه
metier رویه
mTtiers رویه
metiers رویه
procedure رویه
facing رویه
facings رویه
encrustations رویه
practice رویه
recursive procedure رویه بازگشتی
card face رویه کارت
recovery procedure رویه ترمیمی
procedure declaration اعلان رویه
procedure oriented رویه گرا
top رویه عالی
sandal کفش بی رویه
sandals کفش بی رویه
single sided disk دیسک یک رویه
triacontahedral سی رویه سی طرفی
top milk رویه شیر
flippy فلاپی دو رویه
cant رویه اریب
pure procedure رویه جامع
code page رویه رمز
tack پونز رویه
plane رویه هموار
dummy module رویه ساختگی
tacked پونز رویه
planes رویه هموار
planing رویه هموار
control procedure رویه کنترل
exfoliation رویه سابی
the policy of the government رویه دولت
scheme of life رویه زندگی
smooth surface رویه صاف
tacking پونز رویه
rough surface رویه زبر
road surface رویه راه
facet theory نظریه رویه ها
finishing coat اندود رویه
planed رویه هموار
scheme ترتیب رویه
schemed ترتیب رویه
systems قاعده رویه
practice رویه پیشه
surfaces رویه فاهر
system قاعده رویه
judicial precedent رویه قضایی
encrustations رویه بندی
ism اعتقاد رویه
surfaced رویه فاهر
surface رویه دادن
in stream procedure رویه با مسیل
impolicy رویه غلط
surface رویه فاهر
surfaces رویه دادن
lines حدود رویه
line حدود رویه
cross section رویه برش
surface-to-air رویه به هوا
planimeter رویه پیما
schemes ترتیب رویه
surfaced رویه دادن
cover رویه لفاف
coverings رویه لفاف
pillow case رویه بالش
encrustation رویه بندی
rubbed surface رویه صاف
pentahedral پنج رویه
ostrich policy رویه کبک
covers رویه لفاف
precedents رویه قضایی
precedent رویه قضایی
tacks پونز رویه
procedure oriented language زبان رویه گرا
input output procedure رویه ورودی- خروجی
international practice رویه بین المللی
irregular act عمل خلاف رویه
new departure اغاز رویه تازه
slope weir شادروان با رویه شیبدار
slope weir بندسرریز با رویه شیبدار
to explain oneself رویه یاقصدخودراشرح دادن
revamp دوباره رویه انداختن
procedure رویه طریقه فرایند
revamped دوباره رویه انداختن
low key posture رویه محافظه کارانه
bristle رویه تجاوزکارانه داشتن
bristled رویه تجاوزکارانه داشتن
binder course قشر زیرین رویه
to change the tack تغییر رویه دادن
revamping دوباره رویه انداختن
overgrown دارای رشد بی رویه
revamps دوباره رویه انداختن
impolitic مخالف رویه صحیح
surface treatment عملیات سطح رویه
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
frosting رویه خامهای کیک یا شیرینی
altar-slad [سنگ رویه فوقانی محراب]
one time tape نوار یک رویه کلید رمز
one time pad صفحات کلید رمز یک رویه
altar-stone [سنگ رویه فوقانی محراب]
to take a course رویه ایی را اتخاذ کردن
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
flippy diskette دیسکت با دو رویه قابل ضبط
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
cataloged procedure رویه فهرست بندی شده
deck board کف یا رویه پالت حمل مهمات
tambour رویه یادیواره متحرک چوبی
the old p should be continued رویه پیش بایدادامه یابد
sops رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
rolltop desk میز تحریر دارای رویه کشودار
sop رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
resurfacing شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
spas Association andProcedures Systems انجمن سیستم ها و رویه ها
planometer صفحه همواری که رویه هارابدان می پیمایند ترازمسطحات
spa Association andProcedures Systems انجمن سیستم ها و رویه ها
moquette پارچه مخمل نمای مخصوص فرش یا رویه صندلی
scrap heap policy رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
hol Language Order High زبان برنامه نویسی رویه گرا
prunella پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است
newton raphson اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
tough محکم
i have a secure grasp of it محکم
adamantine محکم
tenacious محکم
foursquare محکم
toughest محکم
consolidated محکم
decisive محکم
chock محکم
pucka محکم
buffs محکم
tougher محکم
buff محکم
tightly- محکم
frozen محکم
secure محکم
undeviating <adj.> محکم
stables محکم
stable محکم
secures محکم
steadied محکم
four-square محکم
sturdy محکم
sturdiest محکم
unswerving <adj.> محکم
sturdier محکم
tighter محکم
tight محکم
steadying محکم
steady محکم
steadiest محکم
tightest محکم
definite <adj.> محکم
rigid محکم
steadies محکم
deep-set محکم
definite محکم
solid محکم
tight coupling محکم
to hold fast محکم
pukka محکم
taut محکم
kill محکم
kills محکم
solids محکم
tightly محکم
well set محکم
i have a secure grasp of it محکم دارمش
wharf محکم مهارکردن
belts ضربه محکم
fixable محکم کردنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com