Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (7 milliseconds)
English
Persian
fries
روی اتش پختن تهییج
fry
روی اتش پختن تهییج
frying
روی اتش پختن تهییج
Other Matches
incitement
تهییج
excitements
تهییج
aggravation
تهییج
incitation
تهییج
irritations
تهییج
excitement
تهییج
irritation
تهییج
inducing
تهییج شدن
induces
تهییج شدن
impassionate
تهییج شده
induced
تهییج شدن
excitment
تهییج اشوب
emotionality
تهییج پذیری
worked up
تهییج شده
frets
تحریک تهییج
wave of excitation
موج تهییج
fret
تحریک تهییج
whet
تهییج کردن
induce
تهییج شدن
stimulate
تهییج کردن انگیختن
stimulated
تهییج کردن انگیختن
stimulates
تهییج کردن انگیختن
ferments
برانگیزاندن تهییج کردن
ferment
برانگیزاندن تهییج کردن
fermenting
برانگیزاندن تهییج کردن
excitable
قابل تهییج برانگیختنی
impassioned
تهییج شده بهوس افتاده
shirr
پختن
grills
پختن
grilling
پختن
grill
پختن
fire a kiln
پختن
anneal
پختن
decoct
پختن
bakes
پختن
cooks
پختن
cooked
پختن
cook
پختن
bake
پختن
hatches
پختن
hatched
پختن
hatch
پختن
baked
پختن
motivating
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivate
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivates
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivated
تهییج کردن دارای انگیزه شده
ragout
راگو پختن
parboils
نیمه پختن
To cook food.
غذا پختن
fire bricks
اجر پختن
parboiling
نیمه پختن
brick burning
پختن اجر
parboiled
نیمه پختن
kilns
درکوره پختن
potting
در دیگ پختن
parboil
نیمه پختن
pots
در دیگ پختن
pot
در دیگ پختن
To bake bread.
نان پختن
kiln
درکوره پختن
to build castles in the air
خیالات خام پختن
to build castles in the air
هوس خام پختن
nuke
با ریزموج یا میکروویو پختن
nuked
با ریزموج یا میکروویو پختن
nukes
با ریزموج یا میکروویو پختن
braise
با اتش ملایم پختن
nuking
با ریزموج یا میکروویو پختن
To cook a pottage for some one .
<proverb>
آش براى کسى پختن .
pressure cook
تحت فشار پختن
coddles
اهسته جوشاندن یا پختن
concocted
ترکیب کردن پختن
coddling
اهسته جوشاندن یا پختن
autoclave
بادیگ زودپز پختن
close aneal
باز پختن مسدود
braises
با اتش ملایم پختن
concocting
ترکیب کردن پختن
concoct
ترکیب کردن پختن
braising
با اتش ملایم پختن
escallop
گوش ماهی پختن
concocts
ترکیب کردن پختن
coddled
اهسته جوشاندن یا پختن
coddle
اهسته جوشاندن یا پختن
portland cement kiln
کوره پختن سیمان
braised
با اتش ملایم پختن
bake
پختن
[نان و کیک غیره]
greyhound
در تاوه پختن غربال کردن
greyhounds
در تاوه پختن غربال کردن
pot liquor
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
convenience food
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to cook
پختن
[مانند سوپ و نهار و شام]
to dress
[food]
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
to d. a chinken
شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
scallop
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallops
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
incense
تحریک کردن تهییج کردن
incensing
تحریک کردن تهییج کردن
incenses
تحریک کردن تهییج کردن
incensed
تحریک کردن تهییج کردن
stews
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewing
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewed
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stew
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com