English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
Search result with all words
canoness زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
Other Matches
european essembly مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
socialism جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
universe جامعه
societies جامعه
ecological community جامعه
polity جامعه
socio- جامعه
society جامعه
the body politic جامعه
community جامعه
communities جامعه
polities جامعه
affluent society جامعه مرفه
sociocentrism جامعه- محوری
social science جامعه شناسی
subclass بی کلاس [در جامعه]
lower class بی کلاس [در جامعه]
affluent society جامعه ثروتمند
sociality جامعه جویی
social desirability جامعه پسندی
underclass بی کلاس [در جامعه]
affluent society جامعه مصرفی
antisocial جامعه ستیز
atomistic society جامعه ذرهای
social minded در فکر جامعه
affluent society جامعه رفاه
parameter اماره جامعه
sociological جامعه شناختی
sociology جامعه شناسی
psychopathy جامعه ستیزی
peripheral community جامعه پیرامونیperipeteia
society جامعه اجتماع
societies جامعه اجتماع
nonliterate society جامعه نانویسا
primitive society جامعه ابتدایی
sociability جامعه پذیری
moslem league جامعه مسلمانان
mass society جامعه انبوهیده
biocummunity جامعه زندگان
parameters اماره جامعه
preliterate society جامعه نانویسا
A classless society. جامعه بی طبقه
classless society جامعه بی طبقه
sociopathy جامعه ستیزی
closed society جامعه بسته
sociologist جامعه شناس
socialism جامعه گرایی
throwaway society جامعه مسرف
stimulus population جامعه محرکها
psychopath جامعه ستیز
psychopaths جامعه ستیز
league of nations جامعه ملل
eruropean community جامعه اروپایی
integral calculvs حساب جامعه
ecclesiastes کتاب جامعه
statistical universe جامعه اماری
dissocialization جامعه گسلی
sociopath جامعه ستیز
sociogenic جامعه زاد
integral calculus حساب جامعه
transitory society جامعه انتقالی
sociometry جامعه سنجی
socialist جامعه گرای
sociable جامعه پذیر
biotic communtity جامعه زندگان
socialists جامعه گرای
biocenose جامعه زندگان
inert society جامعه بیهوده
infinite population جامعه نامحدود
finite population جامعه محدود
egalitarian society جامعه تساوی طلب
the society is like a vortex جامعه مانندگردابی است
pseudopsychopathic جامعه ستیز کاذب
holy office جامعه راهبان ومومنین
psychopathic personality شخصیت جامعه ستیز
sociological وابسته به جامعه شناسی
phytosociology جامعه شناسی گیاهی
public mischief جرم علیه جامعه
bourgeois عضوطبقه متوسط جامعه
subclass طبقه پایین جامعه
sampling population جامعه نمونه گیری
lower class طبقه پایین جامعه
sociolinguistics جامعه شناسی زبان
bourgeois <adj.> عضوطبقه متوسط جامعه
underclass طبقه پایین جامعه
covenant of the league of nations منشور جامعه ملل
Common Market جامعه اقتصادی اروپا
phalanstery تقسیم جامعه باجزاء کوچک
antisocial مخل اجتماع دشمن جامعه
e c s c (european coal & steel commissio جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
phalanstery جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
r.m.a. color code علایم رنگی جامعه رادیوسازان
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
socialists جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
cover پوشش مخفی [جامعه شناسی]
sociometry سنجش روابط افراد جامعه
socialite شخص طراز اول جامعه
socialites شخص طراز اول جامعه
socialist جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
cover مخفی گاه [جامعه شناسی]
public mischief جرمی که مضر به حال جامعه باشد
public good کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
hero-worshipper ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
misanthropist کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
calculus حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
leagues مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
league مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
to acclimate [American E] to new circumstances [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
debutant دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
ecosystem بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
demand factors پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
greenbelt کمربندی از کشتزارها و یاخیابانهای مشجر که یک جامعه راازجامعه دیگری جدامیسازد
ecosystems بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
to ask somebody out از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
Common Market بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
existence زندگی
existences زندگی
habitancy زندگی
habitance زندگی
eau de vie اب زندگی
life زندگی
lives زندگی
lifeline خط زندگی
vivification زندگی
vita زندگی
lives of great men زندگی
lifelines خط زندگی
living زندگی
togetherness زندگی با هم
wile a در زندگی
intervener در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
scientific socialism بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
unlawful assembly در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
association for computing machinery بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
collectivism اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
lifestyle شیوهی زندگی
joie de vivre نشاط زندگی
redivivus زندگی نویافته
married life زندگی زناشویی
marriage life زندگی زناشویی
lifestyles شیوهی زندگی
uterine life زندگی زهدانی
taedium vitae بیزاری از زندگی
facts of life <idiom> حقایق زندگی
he lives on air زندگی میکند
planetary life زندگی دربدر
hutment زندگی در کلبه
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
vital energy نیروی زندگی
public life زندگی در سیاست
vitalize زندگی دادن
parasitism زندگی طفیلی
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
incertitude ناپایداری زندگی
public life زندگی سیاسی
monkery زندگی راهبی
monandry زندگی با یک شوهر
temporal life زندگی موقت
living death زندگی مرگبار
living expenses هزینه زندگی
social life زندگی اجتماعی
living standard سطح زندگی
life chance مجال زندگی
life cycle دوره زندگی
sentience زندگی فکری
life sustenance گذران زندگی
life experiences تجارب زندگی
life history تاریخچه زندگی
Shame on you ! تف بر این زندگی
life instinct غریزه زندگی
sequestered life زندگی مجرد
life style سبک زندگی
single life زندگی مجردی
level of living سطح زندگی
scheme of life نقشه زندگی
scheme of life رویه زندگی
living cost هزینه زندگی
living area منطقه زندگی
intravital در زمان زندگی
liveable قابل زندگی
pied-a-terre جای زندگی
intravitam در زمان زندگی
soldiering زندگی سربازی
pieds-a-terre جای زندگی
live forever زندگی ابدی
livable قابل زندگی
renascence زندگی مجدد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com