Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
She is a habitual liar.
روی عادت دروغ می گوید
Other Matches
one or other of you lies
یکی از شما دو تن دروغ می گوید
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
fibs
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser
دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibbing
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
perjury
قسم دروغ گواهی دروغ
it is said in the bible that
در کتاب مقدس می گوید یامینویسد که
my ears burn
گویی کسی از من سخن می گوید
He swears like a trooper.
آدم بد دهنی است (فحش وناسزا می گوید )
My sister says she's looking forward to meeting you.
خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
Foxes when they cannot reach the grapes say they a.
<proverb>
روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
anthropomorphic software
نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
dos
نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
piped
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
meter power supply
امکان ای در ویندوز که میزان توان باتری را در laptop نشان میدهد و نیز می گوید آیا از طریق بالا اجرا میشود یا منبع اصلی الکتریسیته
usages
عادت
custom
عادت
wont
عادت
diathesis
عادت
ure
عادت
accustoms
عادت
accustoming
عادت
accustom
عادت
usage
عادت
rote
عادت
rut
عادت
practice
عادت
habit
:عادت
praxis
عادت
consuetude
عادت
ruts
عادت
guize
عادت
habitude
عادت
habit
عادت
accustomedness
عادت
habits
عادت
habits
:عادت
familiarize
عادت دادن
custom
برحسب عادت
inure or en
عادت دادن
inure
عادت دادن
hexis
عادت پایه
inured
عادت دادن
familiarised
عادت دادن
enure
عادت دادن
it is usual with him
عادت دارد
familiarises
عادت دادن
familiarizing
عادت دادن
familiarising
عادت دادن
lusus naturae
خرق عادت
familiarizes
عادت دادن
familiarized
عادت دادن
inures
عادت دادن
inuring
عادت دادن
by rote
بر حسب عادت
by usage
برحسب عادت
social habit
عادت اجتماعی
vogue
عادت مرسوم
diets
عادت غذائی
dieting
عادت غذائی
dieted
عادت غذائی
diet
عادت غذائی
thaumaturgy
خرق عادت
position habit
عادت مکانی
menstrual cycle
عادت ماهانه
lusus natarae
خرق عادت
grow into a habit
عادت شدن
habit strength
نیرومندی عادت
usage and custom
عرف و عادت
reading habit
عادت خواندن
habitude
عادت روزانه
amenia
حبس عادت
habituated
عادت دادن
hanks
قلاب عادت
to outgrow a habit
<idiom>
از سر افتادن عادت
to get accustomed to
عادت کردن
[به]
to get used to
عادت کردن
[به]
divinely
بطورخارق عادت
recidivists
مجرم به عادت
recidivist
مجرم به عادت
accustom
عادت دادن
accustoming
عادت دادن
accustoms
عادت دادن
take to
عادت کردن
hank
قلاب عادت
habituate
عادت دادن
kick the habit
<idiom>
ترک عادت بد
practice
معمول به عادت
used to
<idiom>
عادت کردن به
period
عادت ماهانه
wont
خو گرفته عادت
periods
عادت ماهانه
addicts
عادت اعتیاد
addict
عادت اعتیاد
habitually
بر حسب عادت
falsity
دروغ
fable
دروغ
false
دروغ
perjurious
دروغ
fibs
دروغ
calumnies
دروغ
equivocation
دروغ
false accusation
دروغ
lied
دروغ
fib
دروغ
fibbed
دروغ
fibster
دروغ گو
lie
دروغ
fibbing
دروغ
calumny
دروغ
falsehoods
دروغ
fables
دروغ
falsehood
دروغ
untrue
دروغ
lies
دروغ
disaccustom
ترک عادت دادن
gets
عادت کردن ربودن
daily routine
عادت جاری روزانه
habit formation
شکل گیری عادت
get
عادت کردن ربودن
local usage
عرف و عادت محل
dishabituate
ترک عادت دادن
prayerfulness
عادت نماز خوانی
catamenia
عادت ماهیانه زنان
unusual
غریب مخالف عادت
effective habit strength
حد موثر نیرومندی عادت
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
getting
عادت کردن ربودن
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
He is making a habit of it .
بد عادت شده است
To break (give up) a habit.
ترک عادت کردن
mend one's ways
<idiom>
اثبات عادت شخصی
to form a habit
تشکیل عادت دادن
to fall into a bad habit
عادت بدی گرفتن
that is a matter of habit
کار عادت است
that is a matter of habit
موضوع عادت است
unused
عادت نکرده بکارنبرده
as a rule
<idiom>
معمولا ،طبق عادت
sticky fingers
<idiom>
عادت به دزدیدن داشتن
thews
عادت راه ورسم
white lies
دروغ مصلحتآمیز
white lie
دروغ سفید
white lies
دروغ سفید
fairy tales
دروغ شاخدار
A transparent (blatant)lie.
دروغ شاخدار
fairy tales
دروغ شگفتانگیز
A pack of lies .
یک مشت دروغ
lie detector
دروغ سنج
lay to
دروغ گفتن
jactitation
دعوی دروغ
jactation
دعوی دروغ
it proved false
دروغ بود
jack o' lantern
دروغ نور
thumper
دروغ شاخدار
they suspect him of lying
دروغ باومیبرند
to spin yarns
دروغ ساختن
tarradiddle
دروغ کوچک
taradiddle
دروغ کوچک
pseudologia fantastica
دروغ پردازی
pseudology
دروغ گویی
swearword
قسم دروغ
to forge a lie
دروغ بافتن
to give the lie to
دروغ در اوردن
to lie in one's throat
دروغ شاخدارگفتن
pathometer
دروغ سنج
fairy tale
دروغ شاخدار
fairy tale
دروغ شگفتانگیز
disinformation
دروغ پراکنی
to tell a lie
دروغ گفتن
to invent stories
دروغ ساختن
ruise
اخبار دروغ
it proved false
دروغ درامد
falsely
بطور دروغ
prevaricating
دروغ گفتن
prevaricates
دروغ گفتن
prevaricated
دروغ گفتن
prevaricate
دروغ گفتن
equivocating
دروغ گفتن
equivocates
دروغ گفتن
belied
دروغ گفتن
equivocated
دروغ گفتن
false oath
سوگند دروغ
bungs
ساقی دروغ
belie
دروغ گفتن
belies
دروغ گفتن
falsehood
سخن دروغ
falsehoods
سخن دروغ
whiff
دروغ گفتن
weasel
دروغ گفتن
weasels
دروغ گفتن
bung
ساقی دروغ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com