English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
Other Matches
line abreast کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
To toss and turn. To roll over. از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
collateral پهلو به پهلو متوازی
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
galncing collision برخورد پهلو به پهلو
to oversleep oneself پر خوابیدن
to run down خوابیدن
go to rest خوابیدن
incubating بر خوابیدن
ti turn in خوابیدن
to go to bed خوابیدن
to go to sleep خوابیدن
to go to roost خوابیدن
to retire to bed خوابیدن
to lie down خوابیدن
to lie d. خوابیدن
beds خوابیدن
bed خوابیدن
incubate بر خوابیدن
incubated بر خوابیدن
sleep خوابیدن
sleeping خوابیدن
sleeps خوابیدن
lie خوابیدن
lied خوابیدن
lies خوابیدن
incubates بر خوابیدن
hit the hay <idiom> خوابیدن
lie on the face دمر خوابیدن
kipping خوابیدن بستر
sleep out بیرون خوابیدن
grovel دمر خوابیدن
groveled دمر خوابیدن
grovelled دمر خوابیدن
grovels دمر خوابیدن
lie on the back به پشت خوابیدن
to lie on the face دمر خوابیدن
kipped خوابیدن بستر
kip خوابیدن بستر
supine برپشت خوابیدن
to measure one'd length دمر خوابیدن
to keep late hours دیر خوابیدن
to measure one'd length رو بزمین خوابیدن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to take one's rest اسودن خوابیدن
oversleeping بیش از حد معمول خوابیدن
oversleep بیش از حد معمول خوابیدن
stagnated خوابیدن کساد شدن
incubating روی تخم خوابیدن
stagnate خوابیدن کساد شدن
stagnates خوابیدن کساد شدن
stagnating خوابیدن کساد شدن
oversleeps بیش از حد معمول خوابیدن
berth جای خوابیدن درقایق
berthed جای خوابیدن درقایق
berthing جای خوابیدن درقایق
berths جای خوابیدن درقایق
incubation خوابیدن روی تخم
nestled در اغوش کسی خوابیدن
nestle در اغوش کسی خوابیدن
doss شاخ زدن خوابیدن
overslept بیش از حد معمول خوابیدن
incubates روی تخم خوابیدن
incubated روی تخم خوابیدن
nestles در اغوش کسی خوابیدن
incubate روی تخم خوابیدن
to lie prostrate روبه زمین خوابیدن
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
to keep early Šor good Šhours زود خوابیدن وزود برخاستن
To lie on ones belly . روی شکم خوابیدن ( دمر)
chean چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
reclines برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
recline برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
reclined برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
sleep out در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
out like a light <idiom> (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
one sided یک پهلو
sideling از پهلو
sideward از پهلو
sidewards از پهلو
two edged دو پهلو
three sided سه پهلو
yoko پهلو
along side در پهلو
decagon ده پهلو
sideways از پهلو
ship side پهلو
laterally از پهلو
side by side پهلو به پهلو
side arm از پهلو
sexangle شش پهلو
nip and tuck پهلو به پهلو
side view از پهلو
flank پهلو
flanked پهلو
flanking پهلو
by از پهلو
triangles سه پهلو سه بر
triangle سه پهلو سه بر
one-sided یک پهلو
side پهلو
hexagons شش پهلو
hexagon شش پهلو
sidling از پهلو
two-edged دو پهلو
sides پهلو
hand پهلو
handing پهلو
broadside به پهلو
broadsides به پهلو
abreast پهلو به پهلو
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
double talk جمله دو پهلو
broadside ناو به پهلو
side پهلو کناره
side blown converter مبدل پهلو دم
slides حرکت از پهلو
list یک پهلو شدن
septilateral هفت پهلو
yoko geri ضربه به پهلو
scalene نابرابر پهلو
quinquelat eral پنج پهلو
quindec agon پانزده پهلو
pulmonitis سینه پهلو
prevarication حرف دو پهلو
slide حرکت از پهلو
broadsides ناو به پهلو
double entendre حرف دو پهلو
double entendres حرف دو پهلو
double-entendres حرف دو پهلو
heptagonal هفت پهلو
polygons بسیار پهلو
equilateral دو پهلو برابر
slab sided پهن پهلو
sideway فرعی از پهلو
polygon بسیار پهلو
sidestroke شنای پهلو
polygonal بسیار پهلو
sides پهلو کناره
skids به پهلو سریدن
sideswipes پهلو زدن به
sideswipe پهلو زدن به
pneumonia سینه پهلو
multilateral چند پهلو
lateral flexion خم شدن به پهلو
many sided چند پهلو
many-sided چند پهلو
transfer پهلو- رفت
transfers پهلو- رفت
pentagon پنج پهلو
pentagons پنج پهلو
it has sides سه پهلو دارد
along side پهلو به پهلوی
goosewing دو پهلو بادبان
transferring پهلو- رفت
skidding به پهلو سریدن
pitch diameter قطر پهلو
peripeneumony سینه پهلو
pentangular پنج پهلو
octagon هشت پهلو
skid به پهلو سریدن
multivocal چند پهلو
octangular هشت پهلو
octagons هشت پهلو
skidded به پهلو سریدن
yoma tsuki ضربه با دو دست به پهلو
quadrilaterals چهار پهلو چهارضلعی
quadrilateral چهار پهلو چهارضلعی
crabs به پهلو حرکت کردن
equiangular triangle سه پهلو برابر [ریاضی]
equilateral triangle سه پهلو برابر [ریاضی]
crab به پهلو حرکت کردن
pneumococcus میکرب سینه پهلو
sidesteps صعود پلهای از پهلو
sidestepping صعود پلهای از پهلو
sidestep صعود پلهای از پهلو
lateralrelationship نسبت در خط افقی از پهلو
sidestepped صعود پلهای از پهلو
equivocal دارای ابهام دو پهلو
sidewinder ضربت سنگین از پهلو
companionship مصاحبت پهلو نشینی
palter دو پهلو سخن گفتن
pinwheel چرخش از پهلو بدوربارفیکس
harbourage پهلو گرفتن در بندر
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
emulated برابری جستن با پهلو زدن
lateral pass پاس توپ فوتبال از پهلو
emulates برابری جستن با پهلو زدن
scotch verdict حکم غیرقطعی ودو پهلو
chinese landing پهلو گرفتن به سبک چینی
emulate برابری جستن با پهلو زدن
emulating برابری جستن با پهلو زدن
To dock . To berth. پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
scissor kick پای قیچی در شنای پهلو
pleuropneumonia ذات الجنب توام با سینه پهلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com