Dictiornary-Farsi | رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (12 milliseconds)

English	Persian
wane	رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
waned	رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
wanes	رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن
waning	رو بکاهش گذاشتن نقصان یافتن


Other Matches

diminishes	نقصان یافتن
to peter out	نقصان یافتن
diminish	نقصان یافتن
decreases	نقصان یافتن
decrease	نقصان یافتن
decreased	نقصان یافتن
shortage	نقصان
declined	نقصان
decline	نقصان
falling-off	نقصان
falling off	نقصان
declines	نقصان
declining	نقصان
decreased	نقصان
decrease	نقصان
depletion	نقصان
degression	نقصان
decreases	نقصان
shrinkage	نقصان
shortages	نقصان
want	نقصان نیاز
mass defect	نقصان جرم
decreasing	نقصان گیرنده
magnetic decay	نقصان مغناطیسی
wanted	نقصان نیاز
deficiency and defect	کسر و نقصان
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
decrescent	روبه نقصان گذارنده
anaphrodisia	نقصان قوهء باء
ischmia	نقصان خون در عضو
is on the wane	رو بزوال یا نقصان می گذارد
ischaemia	نقصان خون در عضو
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
decaying	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
atrophy	نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
decays	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
decayed	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
atrophies	نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
decay	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
atrophied	نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
is on the wane	درحال کاهش یا نقصان است
atrophying	نقصان قوهء نامیه لاغرکردن
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
dificiency	نقصان درامد و عدم کفایت مبلغ پیش بینی شده جهت اجرای کار
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
discovering	یافتن
discovers	یافتن
detect	یافتن
detected	یافتن
detects	یافتن
discovered	یافتن
discover	یافتن
find	یافتن
detecting	یافتن
finds	یافتن
relaxes	تخفیف یافتن
diminish	تقلیل یافتن
up and about <idiom>	بهبود یافتن
diminishes	تقلیل یافتن
wind up	پایان یافتن
ensure	اطمینان یافتن
wrap up	خاتمه یافتن
ensured	اطمینان یافتن
waning	کاهش یافتن
to undergo a change	تغییر یافتن
deploy	گسترش یافتن
decrease	کاهش یافتن
dwindling	تدریجاکاهش یافتن
dwindles	تدریجاکاهش یافتن
wanes	کاهش یافتن
take steps <idiom>	آمادگی یافتن
dwindled	تدریجاکاهش یافتن
dwindle	تدریجاکاهش یافتن
relaxing	تخفیف یافتن
escalate	فزونی یافتن
ensures	اطمینان یافتن
ensuring	اطمینان یافتن
come up with <idiom>	یافتن پاسخ
terminated	خاتمه یافتن
escalates	فزونی یافتن
escalating	فزونی یافتن
terminate	خاتمه یافتن
dominates	تفوق یافتن
dominated	تفوق یافتن
dominate	تفوق یافتن
escalated	فزونی یافتن
relax	تخفیف یافتن
pull through <idiom>	بهبود یافتن
station	استقرار یافتن
stationed	استقرار یافتن
stations	استقرار یافتن
lay hands on something <idiom>	یافتن چیزی
terminates	خاتمه یافتن
insures	اطمینان یافتن
insuring	اطمینان یافتن
recvperate	بهبودی یافتن
master	تسلط یافتن بر
taper off	کاهش یافتن
perennate	دوام یافتن
to a greatness	بزرگی یافتن
to be prolonged	امتداد یافتن
penetract	راه یافتن
to be through	فراغت یافتن
to be transferred	انتقال یافتن
overspread	بسط یافتن
centred	تمرکز یافتن
centre	تمرکز یافتن
centers	تمرکز یافتن
centered	تمرکز یافتن
to come to know	اگاهی یافتن
to extricate oneself	رهایی یافتن
to gain in nealth	بهبودی یافتن
master	تسلط یافتن
mastered	تسلط یافتن بر
booms	توسعه یافتن
booming	توسعه یافتن
boomed	توسعه یافتن
boom	توسعه یافتن
specializing	تخصص یافتن
specializes	تخصص یافتن
specialize	تخصص یافتن
specialising	تخصص یافتن
specialises	تخصص یافتن
sublate	تغییرشکل یافتن
pull round	بهبودی یافتن
protend	امتداد یافتن
pickup	بهبودی یافتن
masters	تسلط یافتن
masters	تسلط یافتن بر
mastered	تسلط یافتن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
to get fame	شهرت یافتن
to get off	رهایی یافتن از
hold out	بسط یافتن
accrue	افزایش یافتن
get out	رهایی یافتن
to quit oneself of	رهائی یافتن از
accrue	گسترش یافتن
accrues	افزایش یافتن
accrues	گسترش یافتن
accruing	افزایش یافتن
developments	تکامل یافتن
development	تکامل یافتن
accruing	گسترش یافتن
decreases	کاهش یافتن
wane	کاهش یافتن
to take courage	خرات یافتن
decreased	کاهش یافتن
overmatch	تفوق یافتن
hunt out	با جستجو یافتن
immix	امیزش یافتن
to get ones hand in	دست یافتن به
to get rid of	رهایی یافتن از
to grow better	بهبودی یافتن
overmaster	برتری یافتن بر
outreach	برتری یافتن
misalign	تغییر یافتن
meliorate	بهبود یافتن
learn	اگاهی یافتن
learns	اگاهی یافتن
pick up health	بهبود یافتن
look oneself again	بهبود یافتن
lay hands on something	چیزی را یافتن
to look oneself again	بهبود یافتن
keep one's head above water	رهایی یافتن
to pull round	بهبودی یافتن
to reach for knowledge	برای یافتن
waned	کاهش یافتن
deploying	گسترش یافتن
scant	تخفیف یافتن
lessens	تقلیل یافتن
lessening	تقلیل یافتن
lessened	تقلیل یافتن
lessen	تقلیل یافتن
centralization	مرکزیت یافتن
centralisation	مرکزیت یافتن
outspread	گسترش یافتن
to alter [to]	تغییر یافتن
altering	تغییر یافتن
altered	تغییر یافتن
alter	تغییر یافتن
tense	تشدید یافتن
tensed	تشدید یافتن
conquers	پیروزی یافتن بر
realize	تحقق یافتن
realized	تحقق یافتن
realizes	تحقق یافتن
realizing	تحقق یافتن
tenser	تشدید یافتن
tenses	تشدید یافتن
tensest	تشدید یافتن
tensing	تشدید یافتن
realising	تحقق یافتن

wane