Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English
Persian
goose-step
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
Other Matches
goose step
رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
gothicize
زمخت وبدون فرافت کردن
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
galvanism
تماس برق بابدن
bogoliubov indian defence
دفاع بوگولیوبوف- هندی درپیاده وزیر شطرنج
hovercraft
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercrafts
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
dexiotropous
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
attention to port
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
bi directional
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
plain dealing
معامله راست حسینی راست باز
orthotropous
دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life.
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
shinplaster
اسکناس کم ارزش وبدون پشتوانه
dumb show
نمایش صامت وبدون حرف
blank check
سندامضاء شده وبدون متن
inert mine
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
canoes
قایق باریک وبدون بادبان وسکان
syncopation
رقص یا اهنگ سبک وبدون ضرب
canoe
قایق باریک وبدون بادبان وسکان
middlebrow
شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
tabula rasa
فکر ساده وبدون تصور اطفال
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
clownish
دارای رفتار زمخت وبدون اداب
off
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
dabbler
دوستدارصنایع زیباکه ازروی بوالهوسی وبدون تمرکزانهارادنبال می
straightened
راست کردن
unbends
راست کردن
erect
راست کردن
straightens
راست کردن
unbend
راست کردن
unbent
راست کردن
straightening
راست کردن
set right
راست کردن
straighten
راست کردن
erects
راست کردن
erected
راست کردن
deskew
راست کردن
erecting
راست کردن
prink
راست کردن
dog paddle
شنای به پشت با حرکت پا وبدون بیرون امدن بازو از اب
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
erected
سیخ راست کردن
straightening
راست کردن یا شدن
erect
سیخ راست کردن
straighten
راست کردن یا شدن
right justify
هم تراز کردن از راست
erecting
سیخ راست کردن
image erection
راست کردن تصویر
erects
سیخ راست کردن
straightens
راست کردن یا شدن
straightened
راست کردن یا شدن
catchall
بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
erectable
قابل راست کردن یا بنا کردن
to tell a coke-and-bull story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
To cook up a story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to play square
راست وحسینی بازی کردن
starboard
بطرف راست حرکت کردن
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
to spin a yarn
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
intuitionism
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
impulsive
کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
intuitionalism
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
chiaroscuro
نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
acey deucy
کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
to beat about the bush
سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
outside pass
رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
rectification
تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
side step
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
play by ear
<idiom>
توانایی اجرای موسیقی تنها با گوش وبدون خواندن موسیقی
sections
بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
section
بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
Easy does it .
یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
half left
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
straight
راست
right
راست
righted
راست
straightforward
راست
straightforward
رک سر راست
on end
راست
righting
راست
beeline
خط راست
outspoken
رک و راست
bolt upright
راست
dextrogyrous
راست بر
straightest
راست
dextrorotatory
راست بر
erect
راست
four-square
رک و راست
wooden
راست
upright
راست
straighter
راست
blankly
سر راست
sheer
یک راست
wrapover skirt
راست
uninhibited
رک و راست
pricks
راست
vertical beam
راست رو
erected
راست
right face
به راست راست
up front
رک و راست
right turn
به راست راست
wrapover dress
راست
truer
راست
turnabouts
به راست راست
plain spoken
یر راست
apeak
راست
wrapover top
راست
plain dealing
راست
turnabout
به راست راست
prick
راست
truest
راست
pricked
راست
true
راست
right footed
راست پا
straightish
سر راست
straightish
راست
erecting
راست
pricking
راست
candid
راست
erects
راست
rectilineal
راست خط
directly
سر راست
freehearted
رک و راست
right back
بک راست
forthrights
سر راست
bee line
خط راست
vertically
راست
plumply
سر راست
righting
درسمت راست
right
<adv.>
سمت راست
on the right
<adv.>
سمت راست
to the right
<adv.>
سمت راست
sincere
راست نما
right handedness
راست دستی
right flank
جناح راست
rectum
راست روده
right handed
راست گرد
right handed
راست دست
right handed
در سمت راست
bolts
: راست بطورعمودی
right halfback
هافبک راست
right half back
نگهبان راست
right
درسمت راست
round unvarnished tale
حرف سر راست
right handed rotation
گردش به راست
righted
درسمت راست
round unvarnished tale
راست حسینی
counterclockwise
حرکت از راست به چپ
right incline
میل به راست
sheer
راست تند
grape sugar
گلوکز راست بر
rightmost
سمت راست
rightism
راست گرایی
righting lever
اهرم راست کن
rightable
راست شدنی
battery left
رگبار از راست یا از چپ
righty
راست دست
right wing toward
دست راست
roll
انحراف به چپ یا راست
rectus
ماهیچه راست
rightmost
راست ترین
eyes right
نظر به راست
rectification
راست گردانی
rolls
انحراف به چپ یا راست
rolled
انحراف به چپ یا راست
fastigiate
راست بالارونده
the parting on the right
فرق سر به راست
eton collan
یقه راست
right wing to ward
دست راست
bolting
: راست بطورعمودی
rectums
راست روده
rotation in a clockwise direction
گردش به راست
it never rains but it pours
<idiom>
چپ و راست بد آوردن
right angled
راست گوشه
right angled parallelogram
راست گوشه
right arm
دست راست
right flank
سمت راست
verisimilitude
راست نمایی
right turn
براست راست
erective
راست کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com