Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
English
Persian
command of execution
ریاست اجرایی
Other Matches
prefectural
وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
prefecture
مقام ریاست دوره ریاست
virus
برنامهای که خود را به فایلهای اجرایی می افزاید و از خود برای سایر فایلهای اجرایی کپی می گیرد
viruses
برنامهای که خود را به فایلهای اجرایی می افزاید و از خود برای سایر فایلهای اجرایی کپی می گیرد
preside
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presides
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
ministerial
اجرایی
administrative
اجرایی
administrant
اجرایی
executive
اجرایی
executives
اجرایی
operating agency
قسمت اجرایی
operating program
برنامه اجرایی
executive program
برنامه اجرایی
functional team
تیم اجرایی
e. power
نیروی اجرایی
executable statement
جمله اجرایی
executive routine
روال اجرایی
executive system
سیستم اجرایی
feasability study
مطالعات اجرایی
executive committee
هیات اجرایی
executive agent
عامل اجرایی
executional requirement
شرائط اجرایی
executing agency
شعبه اجرایی
execute statement
دستور اجرایی
execute statement
حکم اجرایی
executive agent
شعبه اجرایی
technical
اصولی اجرایی
sanctioned
ضمانت اجرایی قانون
sanctioning
ضمانت اجرایی قانون
sanctions
ضمانت اجرایی قانون
sanction
ضمانت اجرایی قانون
executive by law
ایین نامه اجرایی
proctor
مدیر اجرایی دانشگاه
escrow
اجرایی پیدا میکند
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
tax administration
مسائل اجرایی مالیات
cryptochannel
سیستم اجرایی رمز
nonexecutable statement
جمله غیر اجرایی
executive
افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
register
ذخیره موقت دستورات اجرایی
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
registering
ذخیره موقت دستورات اجرایی
registers
ذخیره موقت دستورات اجرایی
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
executives
افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
operand
دستور اجرایی عمل کننده
Politburos
کمیتهی اجرایی حزب کمونیست
Politburo
کمیتهی اجرایی حزب کمونیست
generalship
ریاست
matronhood
ریاست
matronship
ریاست
chairmanships
ریاست
managership
ریاست
directorship
ریاست
principalship
ریاست
presidentship
ریاست
directorships
ریاست
chairmanship
ریاست
administratorship
ریاست
presidency
ریاست
headships
ریاست
headship
ریاست
managerial
ریاست
superiority
ریاست
superintendence
ریاست
command of execution
فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
wardenship
مقام ریاست
mayorship
ریاست شهرداری
patriarchate
ریاست خانواده
vice president
نیابت ریاست
postmastership
ریاست پست
prefecture
اداره ریاست
superintending
ریاست کردن
superintended
ریاست کردن
superintend
ریاست کردن
captaincy
ریاست بزرگتری
patriarchate
ریاست طایفه
mayoralty
ریاست شهرداری
magistrature
ریاست کلانتری
superintends
ریاست کردن
abbay
ریاست دیر
chieftainship
ریاست قبیله
chieftaincy
ریاست قبیله
to fill the chair
ریاست کردن
captainship
ریاست بزرگتری
matronize
ریاست کردن
to take the lead
ریاست کردن
superintendency
ریاست مدیریت
superintendence
ریاست مدیریت
abbotship
ریاست دیر
abbatial or abbatical
مربوط به ریاست دیر
speakership
مقام ریاست مجلس
rectorate
ریاست بنگاه مذهبی
presidentship
مقام ریاست جمهور
presidential
وابسته به ریاست جمهور
bossy
متمایل به ریاست مابی
bossiness
متمایل به ریاست مابی
prioship
سمت ریاست دیر
You sure have a nerve to ask become a director.
آخر تورا چه ره ریاست
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
he has passed the chair
ریاست داشته است
self-
برنامه کامپیوتری که حاوی دستورات اجرایی برای کاربر است
take the chair
ریاست انجمنی را دارا بودن
take the chair
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
rectorate
مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
capital
رئیسی ریاست مابانه عمده
presidency
مقام یا دوره ریاست جمهوری
bosses
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
برجسته کاری ریاست کردن بر
deanship
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
boss
برجسته کاری ریاست کردن بر
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
preside
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding
ریاست جلسه را بعهده داشتن
magistracy
ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
directorates
مقام ریاست هیئت مدیره
directorate
مقام ریاست هیئت مدیره
presides
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided
ریاست جلسه را بعهده داشتن
bossing
برجسته کاری ریاست کردن بر
marshalsea
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day.
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
leads
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
stubs
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbed
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
executive agreement
موافقتنامه اجرایی موافقتنامه قابل اجرا
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
superintend
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
chairmen
ریاست کردن اداره کردن
chairman
ریاست کردن اداره کردن
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com