English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (5 milliseconds)
English Persian
captaincy ریاست بزرگتری
captainship ریاست بزرگتری
Other Matches
epicycle دایرهای که مرکزش روی محیط دایره بزرگتری است ودر مدار دایره بزرگتری حرکت میکند
prefectural وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture مقام ریاست دوره ریاست
superiority بزرگتری
eldership بزرگتری
presides کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presided کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
trundle bed تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
undergrowth بوته ها و درختان کوچکی که زیر گیاه بزرگتری میروید
polymerize باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
macromere سلولهای بزرگتری که در اثر تقسیم سلولی نامساوی تخم ایجادمیشود
administratorship ریاست
superintendence ریاست
headship ریاست
headships ریاست
directorships ریاست
superiority ریاست
chairmanships ریاست
presidency ریاست
chairmanship ریاست
presidentship ریاست
managership ریاست
directorship ریاست
generalship ریاست
principalship ریاست
matronship ریاست
matronhood ریاست
managerial ریاست
mayorship ریاست شهرداری
patriarchate ریاست خانواده
chieftaincy ریاست قبیله
chieftainship ریاست قبیله
command of execution ریاست اجرایی
mayoralty ریاست شهرداری
postmastership ریاست پست
superintended ریاست کردن
magistrature ریاست کلانتری
prefecture اداره ریاست
patriarchate ریاست طایفه
abbotship ریاست دیر
abbay ریاست دیر
to fill the chair ریاست کردن
to take the lead ریاست کردن
superintending ریاست کردن
superintendency ریاست مدیریت
superintends ریاست کردن
superintendence ریاست مدیریت
vice president نیابت ریاست
wardenship مقام ریاست
matronize ریاست کردن
superintend ریاست کردن
bossiness متمایل به ریاست مابی
presidential وابسته به ریاست جمهور
You sure have a nerve to ask become a director. آخر تورا چه ره ریاست
bossy متمایل به ریاست مابی
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
rectorate ریاست بنگاه مذهبی
presidentship مقام ریاست جمهور
abbatial or abbatical مربوط به ریاست دیر
he has passed the chair ریاست داشته است
speakership مقام ریاست مجلس
prioship سمت ریاست دیر
rectorate مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
take the chair ریاست انجمنی را دارا بودن
directorates مقام ریاست هیئت مدیره
take the chair ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
presiding ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside ریاست جلسه را بعهده داشتن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
presidency مقام یا دوره ریاست جمهوری
directorate مقام ریاست هیئت مدیره
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
deanship مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
capital رئیسی ریاست مابانه عمده
magistracy ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
marshalsea دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day. انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
superintend ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
chairmen ریاست کردن اداره کردن
chairman ریاست کردن اداره کردن
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com